عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

  • خانه
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • ...
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • ...
  • 9
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 38

خودت هستی و خودت

ارسال شده در 12ام مرداد, 1398 توسط سایه در صحیفه سجادیه

دوست داری که باشد. اما نبودنش هم، آزارت نمی‌دهد. با این حال گاهی حیات خلوت دلت را آب و جارو می‌کنی. حصیری پهن می‌کنی. نان سنگک گرم با چای تازه دم قند پهلو در استکان‌های کمر باریک می‌ریزی. منتظرش می‌مانی.

خودت را می‌آرایی. حرف‌هایت را سبک سنگین می‌کنی. لبخندت را که کنج لبانت نشسته پنهان می‌کنی. غافل از اینکه چشمانت تمام لبخندهایت را فریاد می‌زند.موهای خیالت را تا کمر می‌بافی. اما او که باید نمی‌آید. مثل همیشه خسته می‌شوی. می‌نویسی من مبتلا‌ترینم به خود!

جناب چشم‌هایت رد خیال بافی‌هایت را می‌گیرد. دوباره به او می‌رسد. نم‌نم باران هم خلوت تو را با او عاشقانه‌تر می‌کند. می‌نویسی امروز خسته‌ام بیا. می‌دانی اعتنا نمی‌کند. از عشقت به او فریاد می‌زنی. از حسی که نسبت به او داری می‌نویسی. اما مثل همیشه بی‌اعتنا به تو ایستاده در گوشه‌ی خیالت. می‌نویسی بیا.

نرمی دستانش را دوست داری. حلاوت و تازگی نگاهش را. به تو که خیره می‌شود بند بندِ دلت آب می‌شود. قهرش را تاب نمی‌آوری. خسته می‌شوی. فکرت به سمت رمال‌ها می‌رود. درست است فقط یک طلسم می‌تواند تو را از او و او را از تو بگیرد. یک جادو!
باید یک کاسه آب برداری چهارقل بخوانی و چهار گوشه‌ی دلت بریزی. یا آیت‌الکرسی بخوانی و فوت کنی همه جای دلت را. اصلا بلندشو اسفندی دود کن. چشم حسود و ناپاک را از خودت دور کن. مگر می‌شود او با تو قهر باشد. خب خودت هستی و خودت!
خسته می‌شوی. می‌نویسی این من، مثل همیشه نمی‌تواند خودش را بنویسد! با خودش غریبه‌تر از آن است که خودش را مشق کند!

برگه را مچاله می‌کنی. چشم‌هایت را می‌بندی. دراز می‌کشی. پاهایت را روی هم می‌اندازی و آه می کشی!

عَجِبتُ لِمَن یَجهَلُ نَفسَهُ کَیفَ یَعرِفُ رَبَّهُ؟!

سایه نوشت
2 نظر »

خورشید عالم تاب

ارسال شده در 7ام مرداد, 1398 توسط سایه در آه نوشته

امام رضا علیه السلام در مورد منزلت فرزندشان امام جواد علیه السلام و مادر مکرمه آن حضرت، به یارانش فرمود: من داراى پسرى شده‌‏ام که همچون موسى علیه السلام شکافنده دریاهاى علم است و همانند عیسى علیه السلام مادرى قدسیه و پاکیزه دارد.
امام جواد علیه السلام در سن کودکی به امامت رسید و هفده سال رهبرى شیعیان را به عهده داشت. ایشان در دوره‌ای به امامت رسیدند که جامعه در عرصه سیاسی و اجتماعی گرفتار چالش‌های عقیدتی بود. دوران امامتِ حضرت با خلافت مأمون و معتصم عباسی مقارن بود.
از آنجایی که امام جواد علیه السلام در کودکی به مقام رفیع امامت نائل شدند به ایشان شبهه‌های زیادی وارد می‌شد و حضرت با توجه به آیات قرآن هیچ کدام را بدون پاسخ نمی‌گذاشتند. على بن اسباط مى‌‏گوید: روزى به امام جواد علیه السلام عرض کردم: اى مولاى من! مردم به کوچکى سن شما ایراد مى‏‌گیرند و به این جهت از پذیرفتن امامتتان سر‌ باز مى‏‌زنند. امام در پاسخ فرمودند: چرا آنان این نکته را بر من ایراد مى‏‌گیرند؟ به خدا سوگند! خداوند متعال به پیامبرش صلى الله علیه و آله فرمود: «قل هذه سبیلى ادعوا الى الله على بصیرة انا و من اتبعنى‏» ؛ «بگو: این راه من است! من و هر کسى که پیرو من باشد، با بصیرت کامل، (همه مردم را) به سوى خدا دعوت مى‏‌کنیم» و غیر از على علیه السلام در اول اسلام کسى از رسول الله صلى الله علیه و آله پیروى نکرد و آن حضرت در آن هنگام 9 ساله بود و من هم 9 سال دارم.
همچنین روزى على بن اسباط در دوران کودکى امام جواد علیه السلام به حضور آن حضرت شرفیاب شد. او مى‏‌گوید: من دقیقاً به قد و قامت آن بزرگوار خیره شده و قیافه و حرکات و سکناتش را زیر نظر داشتم تا در موقع مراجعت، شکل و شمایل امام جواد علیه السلام را بهتر براى یارانم در مصر نقل کنم. درست در همین هنگام که با این اندیشه به او نگاه مى‏‌کردم، آن حضرت نشست و رو به سوى من کرده و گفت: «اى على بن اسباط! خداوند کارى را که در مسئله امامت کرده، همانند کارى است که در مسئله نبوت انجام داده است. گاهى در قرآن مى‏فرماید: «و آتیناه الحکم صبیا» ؛ «ما به یحیاى پیامبر علیه‌السلام در دوران کودکى فرمان نبوت دادیم.» و گاهى در مورد انسان‌ها مى‏‌فرماید: «حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنة‏» ؛ «تا زمانى که به کمال قدرت و رشد عقلى برسد و به چهل سالگى بالغ گردد.» با توجه به این آیات همانگونه که ممکن است ‏خداوند متعال حکمت را به انسانى در کودکى بدهد، در قدرت اوست که آن را در چهل سالگى بدهد». به این ترتیب هر گونه شک و شبهه را در مورد امامتش از ذهن شیعیان زائل می‌نمودند.
امام در سن 25 سالگى و در عُنفوان جوانى به دستور معتصم عباسى و توسط همسر بى‌‏وفایش ام‌الفضل، دختر مأمون خلیفه‌ی عباسی در شهر بغداد به شهادت رسید. مأمون با اهدافی کاملاً سیاسی و نیرنگ کارانه و به دلیل این‌که با قتل امام رضا علیه السلام دچار بدنامی و تزلزل شده بود، دختر خود، ام الفضل، را به همسری امام جواد علیه السلام درآورد. به نظر می‌رسد موافقت امام با این ازدواج به خاطر فشاری بوده که مأمون از پیش بر امام وارد کرده بود و هم چنین به خاطر این بود که نزدیکی امام به دربار می‌توانست مانع ترور آن حضرت و یاران برجسته امام توسط عوامل خلیفه باشد.
معتصم با فریب ام‌الفضل، مقصود پلید خویش را عملی ساخت. او با مسموم کردن غذا یا آب آشامیدنیِ حضرت، آن مولای بزرگوار را شهید کرد و جهانی را از فیض وجود آن خورشید عالم تاب محروم ساخت.
پیکر پاک امام جواد علیه السلام در کنار قبر، امام موسی بن جعفر علیه السلام در گورستان قریشِ بغداد به خاک سپرده شد. این محل که مزار پاک شهدای علوی و سادات بود، پس از انتقال بدن پاک امام موسی جعفر علیه السلام از زندان بغداد، کاظمیه خوانده شد و پس از شهادت حضرت جواد علیه السلام و دفن ایشان در این محل، آن را کاظمین نامیدند.

سایه نوشت شهادت امام جوادعلیه السلام
8 نظر »

سالاد میوه

ارسال شده در 1ام مرداد, 1398 توسط سایه در خاطره

یک ریز حرف می‌زد. سرم را برد از همه چیز گله داشت از قطع برق و آب، گرمی هوا از هر چه فکر کنید. من هم زمان که میوه‌ها را می‌شستم سرم را به نشانه‌ی تائید تکان می‌دادم. گاهی هم لبخندی می‌زدم که نگوید چقدر بد عنق و جدی ست. همه جایی خانه را برانداز کرد. نگاهش که به میوه‌ها رسید بحث را عوض کرد که تابستان با تمام جذابیتش که آن هم از نظر من ندارد تنها می‌تواند با داشتن میوه‌های خوش مزه‌اش کمی متفاوت‌تر از بقیه‌ی فصل‌ها باشد. والا برای مَنِ تنبل که زمستان، کلاسِ درس حکم پیک نیک را دارد و تنها هدفم از مدرسه رفتن تفریح و فرار از خانه است، زمستان و تابستان فرقی ندارد. هرچند باید گفت هیجانی که سه فصل دیگر برای من دارند یکی از آنها را این روزهای کش‌دار و جهنمی تابستان ندارد. تازه افتخار صاحبِ نمره‌‌های تک شدن آن‌ هم در کلاس خرخوان‌ها که نمره‌های لوس و مامانی ۲۰ و ۱۹را پشت سر هم قطار می‌کنند حس شیرین و هیجانی دارد که باید خودت تک بیاوری تا درک کنی. حالا تابستان قفسی است که نمی‌توانم پرواز کنم. هیجانی ندارد. دل آدم می‌میرد. با این گرمایی بی مزه‌اش چاره‌ای جز خوابیدن زیر باد کولر ندارم. دراز بکشم و با گوشی نازنینم سفر کنم به سراسر دنیا. با چهره‌های مشهور گپ بزنم خوش‌و بشی هرچند کوتاه داشته باشم. حالا در این بین اگر دستم برسد به بشقاب میوه، دلی هم از عزا در می‌آورم.

از حرف‌هایش خسته شده بودم. میوه‌ها را داشتم درون ظرف می‌چیدم. با خودم گفتم همین حالاست که بگویدچرا فقط دو نوع میوه. چرا فقط گیلاس و هلو؟ هلو را که با دستمال خشک می‌کردم با خودم گفتم حتما میوه مورد علاقه‌اش هلو است. این را از رک گویی و پر حر‌فیش می‌گویم. اینکه می دانستم تنبل است اما بلند پرواز. این را از یکی از دوستانم یاد گرفتم شخصیت هرکسی را با توجه به میوه‌ی مورد علاقه‌اش می‌گفت. مثلا من خودم سرگردانم بین میوه‌ها. می‌شود گفت شخصیت من به نوعی سالاد میوه است.

امادر مورد این دوستم حدسم اشتباه است کسی که میوه‌ی محبوبش هلو باشد ارزش زیادی برای رفاقت قائل است نه این دوست من که نه تنها رفیق که برای خانواده هم ارزشی قائل نمی‌شود. شاید میوه‌ی مورد علاقه‌اش گیلاس باشد. این را از غر زدن‌هایش می‌گویم. اینکه فقط طعمِ تلخ زندگی را خوب چشیده و به جای تجربه گرفتن حالا شده‌اند آینه‌ی دق برای او. اما نه از اینکه به راحتی ابراز احساسات می‌کند محال است میوه‌ی محبوبش گیلاس باشد.

اماهیجان زده است. به هر حرف و سخن که خوب است، به در و دیوار هم واکنش نشان می‌داد که به نظرم باید عشق گلابی باشد! گلابی! به خصوص که می‌دانستم زود باور است. و دوستی‌هایش لحظه‌ایست.

بگذریم من ظرف میوه را مقابلش گذاشتم. انتظار داشتم بگوید گلابی ندارید!!! اما نه تنها سوال نپرسیدکه نمی‌دانست هلو و گیلاس را در چشمش بگذارد یا گوشش. انگاردستِ کمی از من ندارد اوهم یه سالاد میوه است. 

دوست سالاد میوه میوه‌های تابستان هلو گلابی گیلاس
12 نظر »

مقاومت اسلامی

ارسال شده در 1ام مرداد, 1398 توسط سایه در مثبت جمهوری اسلامی, صحیفه سجادیه

مقاومت، یعنی تسلیم خواسته طرف مقابل نشدن و تلاش در جهت تحقق بخشی به اراده خویشتن است. مقاومت مفهوم وسیعی به اندازه‌ی تاریخ بشریت دارد. مقاومت سربازی همیشه آماده است که در هر دو جبهه حق و باطل حضور دارد. اما آنجا که مقاومت، بر پایه‌ی آموزه‌های اسلامی شکل ‌گیرد، مقاومت اسلامی نام خواهد داشت.

 مقاومت اسلامی هر نوع مقاومتی است که بر اساس آموزه‌ها و احکام دین توسط یک مسلمان و یا گروهی از آنها در مقابله با دشمنان اسلام و مسلمانان در هر مکان و زمانی شکل می‌گیرد. اما این مفهوم عام مقاومت اسلامی می‌باشد که شاید بتوان تاریخ آن را مصادف با روزهای آغازین بعثت پیامبر اسلام«ص» دانست. مقاومتی که  مسلمانان در برابر سرزنش‌ها و تهدیدهای مشرکین و کفار داشتند و تسلیم آن‌ها نشدند. بارزترین نمونه آن، مقاومت سه ساله گروه مسلمانان در شعب ابیطالب است. اما مقاومت اسلامی دارای مفهومی خاصی نیز می‌باشد که شامل عبارت «محور مقاومت اسلامی» است. مقاومت کشورها و سازمان‌ها، گروها و افراد بر اساس اسلام در برابر تهاجم نظام سلطه و متحدان آن که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و همسو با این انقلاب، در سطح منطقه و با محوریت مسئله فلسطین و مقاومت در برابر تجاوزات اسرائیل تبلور یافت، مقاومت اسلامی در مفهوم خاص است. در سالهای بعد نیز مقاومت در برابر تجاوزات آمریکا و متحدان آن نیز بر آن افزوده شد. جمهوری اسلامی ایران، حزب الله لبنان، گروه‌های مقاومت در فلسطین، انصارالله در یمن، مردم عراق، سوریه و بحرین، از شناخته شده ترین اجزاء و اعضای محور مقاومت اسلامی در منطقه می‌باشند. به طور کلی هر کشور و سازمانی که همسو با انقلاب اسلامی ایران در برابر تجاوزات و ستمگری‌های نظام سلطه و متحدان آن بویژه رژیم صهیونیستی مقابله می‌نماید در محور مقاومت اسلامی قرار می‌گیرد.

گروهای که در جهان اسلام شکل گرفتند مانند القاعده، داعش و …  را به خاطر اعتقادات انحرافی، تهاجمی بودن، هم نوا بودن آنها با آمریکا و اسرائیل، جنگ در داخل جهان اسلام و قیام علیه مسلمانان، نمی‌توان جزو محور مقاومت اسلامی به حساب آورد.  

مقاومت اسلامی اساساً در برابر ظلم ، تجاوز و اشغالگری، دین ستیزی، سلطه استکبار و متحدان آنها شکل گرفته و هدفش حفظ دین، حفظ انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران، باز پس گیری سرزمین‌های اشغالی در فلسطین، دفاع از تمامیت ارضی، حفظ استقلال و حق تعیین سرنوشت و نیز جلوگیری از غارت منابع و ثروت در عراق، سوریه، لبنان ، یمن و بحرین می‌باشد.

حفظ انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان محور اصلی  و حامی مقاومت، کمک به حفظ، تقویت و تداوم مقاومت مردم فلسطین، شکسته شدن ابهت و اسطوره شکست ناپذیری  نظام سلطه و صهیونیزم، گسترش و تقویت روحیه مقاومت در برابر نظام سلطه، شکل گیر هسته‌های جدید مقاومت مردمی درمنطقه؛ مانند: حشدالشعبی، فاطمیون)، زینبیون و انصارالله و… را می‌توان از دست آوردهای مقاومت اسلامی در جهان و منطقه دانست.

آگاهی و تنفر روز افزون ملت‌ها نسبت به ماهیت و عملکرد نظام سلطه در جهان، بویژه در جهان اسلام و آگاهی در حال افزایش ملت‌ها نسبت به حقوق خویش اهدافی است که مقاومت اسلامی دنبال می‌کند.

سایه نوشت مقاومت اسلامی
8 نظر »

قابِ خاطراتِ کودکیش

ارسال شده در 28ام تیر, 1398 توسط سایه در داستان

چشمانش را بست خودش را میان باغِ خانه‌ی هوشنگِ خان دید. باغی که قابِ خاطراتِ کودکیش است. باغی که هر روز صبح در آن به دنیا سلام می‌کرد و هنوز آب به دست و صورتش نزده باید کفش‌های بچه‌های هوشنگ خان را جفت می‌کرد. حرف‌ها و بد و بیراه آنها را تحمل می‌کرد. هر روز غرولند می‌کردند به جان هوشنگ خان که ما نمی‌خواهیم سوارکاری، نقاشی، موسیقی و…یاد بگیریم. زیر لب هزار فحش آبدار نثار پدر خوش خیالشان می‌کردند. او می‌شنید و محرم راز این مفت خورهای نالایق بود که کلاس رفتن و نرفتنشان در یک عرض بود.

 آرزو داشت که او هم به اندازه‌ی این بچه‌ها دستش به دهانش می‌رسید و می‌توانست تک تک این کلاس‌ها را شرکت کند. هرچند او شده بود مثالی آماده و نوک زبان هوشنگ خان که ببینید فلانی  پسرِ  باغبانِ من، مثلِ بلبل انگلیسی حرف می‌زند. علاقه‌ی زیادی به زبان داشت مهمان‌های فرنگی هوشنگ خان که می‌آمدند فقط کارش چایی ریختن و قلیون چاق کردن برای آنها نبود حواسش را جمع می‌کرد که ببیند چه می‌گویند کم کم شد مترجم هوشنگ خان!

استعداد خوبی داشت. همیشه شکوفا شدن تک تک استعدادهای خودش را مدیون باغِ خانه‌ی هوشنگ خان می‌داند. این باغ را بهشت زمین می‌دانست. وقتی کمی از  صبح می‌گذشت و خورشید توی آسمان بالا می‌آمد با اولین اشعه‌های آفتاب، اتاقِ کوچک او که به موازاتِ اتاقِ استراحتِ مهمان‌های ویژه‌ی هوشنگ خان بود، پر از لکه‌های رنگی نور می‌شد؛ لکه هایی که کم‌کم تا انتهای دیوارهای پر از طاقچه بالا می‌رفتند. لکه‌های که روزهای ابری و گرفته‌ی زمستان دلتنگشان می‌شد.

 با اینکه گاهی ته دلش آرزو داشت که ای کاش او هم یکی از پسرهای بی عرضه‌ی هوشنگ خان بود اما بیشتر اوقات از اینکه  پسرِ باغبان این خانه است احساس خوشبختی می‌کرد. اینکه او در قلبِ این خانه‌ی بزرگ عمر خود را می‌گذراند. حیاطِ پر از گل و گیاه را، قلبِ خانه می‌دانست. حیاطی که آن قدر بزرگ و سرسبز بود که حکم یک باغ را داشت. حیاطی که از هر طرف نگاه می‌کردی و چشم می‌انداختی فقط درخت، گُل و سبزه و چمن می‌دیدی. اتاق‌های ریز و درشت  دورتادور حیاط چیده شده بودند. که هر کدام از اتاق‌ها زیباتر از دیگری به چشم می‌خورد.

اما حیف که گمشده‌ی این باغ مهربانی بود. چنان  که گاهی سردی و بی‌مهری هوشنگ خان و ایل و تبارش بر گرمی باغ غلبه می‌کرد. با این حال هنوز هم مثل بچه‌گی‌هایش دوست دارد که هر غروب رویِ تختِ قدیمی تویِ باغ روبروی حوضِ سنتی که با گلدان‌های دوست داشتنی تزیین شده است، کنارِ باغچه‌ی پر از گلهای همیشه بهار، بنشیند و چای بنوشد و تصنیفی از شعرهایِ زیبایِ حافظ را به جانش تزریق کند. صحنه‌‌ای که هیچ وقت در این باغ دیده نشد!!!

 

خاطرات سایه نوشت
نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • ...
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • ...
  • 9
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 38
«رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ»

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دل نوشته
  • نهج البلاغه
  • معرفی کتاب
  • آه نوشته
  • جیز های فضای مجازی
  • انقلاب افراط ها و افریط ها
  • مثبت جمهوری اسلامی
  • شعر
  • خاطره
  • داستان
  • صحیفه سجادیه
  • معرفی فیلم

پیوندهای وبلاگ

  • یاس کبود
  • تسنیم
  • یار مهدی
  • پاییز
  • عصر غربت لاله‌ها
  • خط خطی های ذهن من
  • رشحه
  • چرند و پرند

آخرین مطالب

  • تلخ اما دوست داشتنی
  • "خامنئی"
  • زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • به زیبایی عقل و احساس
  • یک عاشقانه‌ی سیاسی
  • سانتاماریا
  • کتاب خاطرات مونس الدوله
  • ریاض هستم، یک پسر الجزایری
  • سلام به تویی که هرگز نیامدی!
  • مهد سلیمانی‌ها

آخرین نظرات

  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • منمد۶ در عَصَیْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • ... در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • یا کاشف الکروب  
    • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • رشحه در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ...  
    • ...
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ریحانة الحسین(س)  
    • ریحانة الحسین (سلام الله علیها)
    • موسسه آموزش عالی حوزوی ریحانة النبی سلام الله علیها - اراک
    در عالم مجازی محضرخداست
  • مهیار  
    • رشحه
    در "خامنئی"

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس