سالاد میوه
یک ریز حرف میزد. سرم را برد از همه چیز گله داشت از قطع برق و آب، گرمی هوا از هر چه فکر کنید. من هم زمان که میوهها را میشستم سرم را به نشانهی تائید تکان میدادم. گاهی هم لبخندی میزدم که نگوید چقدر بد عنق و جدی ست. همه جایی خانه را برانداز کرد. نگاهش که به میوهها رسید بحث را عوض کرد که تابستان با تمام جذابیتش که آن هم از نظر من ندارد تنها میتواند با داشتن میوههای خوش مزهاش کمی متفاوتتر از بقیهی فصلها باشد. والا برای مَنِ تنبل که زمستان، کلاسِ درس حکم پیک نیک را دارد و تنها هدفم از مدرسه رفتن تفریح و فرار از خانه است، زمستان و تابستان فرقی ندارد. هرچند باید گفت هیجانی که سه فصل دیگر برای من دارند یکی از آنها را این روزهای کشدار و جهنمی تابستان ندارد. تازه افتخار صاحبِ نمرههای تک شدن آن هم در کلاس خرخوانها که نمرههای لوس و مامانی ۲۰ و ۱۹را پشت سر هم قطار میکنند حس شیرین و هیجانی دارد که باید خودت تک بیاوری تا درک کنی. حالا تابستان قفسی است که نمیتوانم پرواز کنم. هیجانی ندارد. دل آدم میمیرد. با این گرمایی بی مزهاش چارهای جز خوابیدن زیر باد کولر ندارم. دراز بکشم و با گوشی نازنینم سفر کنم به سراسر دنیا. با چهرههای مشهور گپ بزنم خوشو بشی هرچند کوتاه داشته باشم. حالا در این بین اگر دستم برسد به بشقاب میوه، دلی هم از عزا در میآورم.
از حرفهایش خسته شده بودم. میوهها را داشتم درون ظرف میچیدم. با خودم گفتم همین حالاست که بگویدچرا فقط دو نوع میوه. چرا فقط گیلاس و هلو؟ هلو را که با دستمال خشک میکردم با خودم گفتم حتما میوه مورد علاقهاش هلو است. این را از رک گویی و پر حرفیش میگویم. اینکه می دانستم تنبل است اما بلند پرواز. این را از یکی از دوستانم یاد گرفتم شخصیت هرکسی را با توجه به میوهی مورد علاقهاش میگفت. مثلا من خودم سرگردانم بین میوهها. میشود گفت شخصیت من به نوعی سالاد میوه است.
امادر مورد این دوستم حدسم اشتباه است کسی که میوهی محبوبش هلو باشد ارزش زیادی برای رفاقت قائل است نه این دوست من که نه تنها رفیق که برای خانواده هم ارزشی قائل نمیشود. شاید میوهی مورد علاقهاش گیلاس باشد. این را از غر زدنهایش میگویم. اینکه فقط طعمِ تلخ زندگی را خوب چشیده و به جای تجربه گرفتن حالا شدهاند آینهی دق برای او. اما نه از اینکه به راحتی ابراز احساسات میکند محال است میوهی محبوبش گیلاس باشد.
اماهیجان زده است. به هر حرف و سخن که خوب است، به در و دیوار هم واکنش نشان میداد که به نظرم باید عشق گلابی باشد! گلابی! به خصوص که میدانستم زود باور است. و دوستیهایش لحظهایست.
بگذریم من ظرف میوه را مقابلش گذاشتم. انتظار داشتم بگوید گلابی ندارید!!! اما نه تنها سوال نپرسیدکه نمیدانست هلو و گیلاس را در چشمش بگذارد یا گوشش. انگاردستِ کمی از من ندارد اوهم یه سالاد میوه است.
نظر از: یا کاشف الکروب [عضو]
باسلام و احترام جالب بود. به وبلگ من هم نگاهی بیندازید نظرات و انتقادات شما را می پذیرم
پاسخ از: سایه [عضو]
سلام ممنونم.
حتمن :)
نظر از: منــــــــــاره [عضو]
باهاش دیگه دوست نباش.خیلی غرغرو .روحیه آدم کسل میشه
پاسخ از: سایه [عضو]
دوستِ دوست که نبودم :)
همان نیمچه دوستی هم کم بود کمتر شده چون خیلی غر میزنه :)))
نظر از: Mim.Es [عضو]
پاسخ از: سایه [عضو]
سلام عزیز دلم:)
نمیایید که :/
چرا گلایه؟؟؟؟
پاسخ از: Mim.Es [عضو]
پاسخ از: سایه [عضو]
هااا ترسیدما :)))
سلام دوست عزیز
خدا قوت
نظر به ترجیح استفاده از مطالب تولیدی وتولید محتوا در کوثربلاگ, تصمیم گرفتیم در وبلاگ کوثرولایت, کارگاه آموزش نویسندگی برگزار کنیم.
به همین جهت, با داستان نویسی شروع کردیم
پس از اتمام آن به آموزش یادداشت نویسی نیز می پردازیم.
شما میتوانید از طریق این آدرس ما را دنبال کنید و سوالاتتان را از طریق پیام روی پست وبلاگ برای ما بفرستید.
لطفا ما راهمراهی کنید.
آدرس ما
http://kosar-esfahan.kowsarblog.ir
پاسخ از: سایه [عضو]
سلام دوست عزیز
بسیار عالی. تشکر از اطلاع رسانیتون :)
نظر از: تســـنیم [عضو]
سلااااام
سالاد میوه ! به به دلم خواست … حس کردم منم سالاد میوه ام ، هر چند اگه سیب باشه من نمی تونم مقاومت کنم … خب این از این !
اما در مورد افرادی که از زمین و زمان طلب دارند بگم که من همیشه به ی بهونه ای فرار می کنم از این آدما یا بحث را می کشونم سمت ی چیز خوب مثل گل ، کتاب … هر چند بعضی وقتها اونا زرنگ تر از من هستن و از همون چیز خوب هم گلایه دارن.
پاسخ از: سایه [عضو]
تسنیم جااااان سلام.
فک کنم همه یه جور سالاد میوه باشیم :))
بعضیا بحث رو هر طرف بکشونی بازم گله دارن و طلبکارن ;-). یه کاری میکنن که پشیمون بشی چرا بحثو عوض کردی :)))
فرم در حال بارگذاری ...