عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

  • خانه
  • 1
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 26
  • ...
  • 27
  • 28
  • 29
  • ...
  • 30
  • ...
  • 31
  • 32
  • 33
  • ...
  • 38

دلتنگی برای بهترین مادر مجازی دنیا

ارسال شده در 30ام خرداد, 1397 توسط سایه در دل نوشته

بیشتر با سامانه کوثربلاگ کار می کردم. همیشه آنجا بودم. آن هم با وبلاگ مدرسه. تقریبا 3 سال با این وبلاگ کار کردم. سعی می‌کردم همیشه بروز باشد. از خواب شبم می‌زدم. یا صبح ها زود بلند می‌شدم و وبلاگ را بروز می‌کردم. وبلاگ مدرسه برای من حکم بچه‌ام را داشت. هر روز قد کشیدنش، بزرگ شدنش و دیده شدنش را می‌دیدم. یادش بخیر مبتدی بودم در حد صفر. قبلا در بلاگفا و بعد از آن در میهن بلاگ کار کرده بودم ولی با کوثر بلاگ غریبه بودم. هر چند کار کردن با کوثربلاگ راحتتر بود ولی من با آنها آشنا‌تر بودم. نه خیلی آشنا ولی خُب. بچه‌ام را می‌گفتم قالبش را عوض می‌کردم. برایش موضوع انتخاب می‌کردم. نود درصد مطالب کپی پیست بود امّا خداییش گزینشی کار می‌کردم. البته هر کدام از این ها خودش ماجرایی دارد شنیدنی. مثلا قالب وبلاگ را برای اولین بار که تغییر دادم و از وبلاگ خارج شدم دیدم همان قالب قبلی است. ولی با تلاش زیاد و گیج بازی های فراوان فهمیدم که پیش نمایش را انتخاب می‌کنم. خُب من آشنایی با این سامانه نداشتم. شنیده بودند من وبلاگ کار می‌کنم گفتند لابد بلد کار است. اما هر چه پیش آمدم با پشتیبان سامانه آشنا شدم. بچه‌ام سر به راه و خوب بود. به خاطرش من دعوت شدم همایش. اولین همایش فعالان فضای مجازی حوزه‌های علمیه خواهران. تازه اولین نفری بودم که اسمم خوانده شد و به عنوان مدیر وبلاگ مدرسه از من تقدیر شد. هرچند در مدرسه کسی ذوقم را نکرد. ولی من از آنهایی نبودم که تو ذوق خودم بزنم. با مسئول سامانه کوثر بلاگ در اولین همایش آشنا شدم. تقریبا همه مدعوین به صورت کاملا ذوقی، خودمان را به دو گروه کوثرنتی و کوثربلاگی تقسیم کرده بودیم. کوثرنتی‌ها همه مشتاق دیدن خانم عین. کاف بودند. من هم ایشان را دیدم ولی خیلی مهم نبود ملاقات با ایشان. گذشت و من کم کم وارد کوثر نت شدم آنهم با منتقل شدن گروه فعالان کوثر بلاگ به کوثرنت. حالا من دوباره مبتدی بودم. خیلی چیزها را نمی دانستم. از پشتیبان کمک می گرفتم و از دوستانِ دیگر. گذشت و گذشت تا کم کم من هم سر و کارم به خانم عین . کاف افتاد. باور کنید از اینجا به بعد نوشتن برایم سخت است. خیلی سخت. همیشه گفته‌ام هر دو سامانه حکم خانه‌ی دوم مارا دارند. کم کم کوثرنت نچسب و نخواستنی را دوست داشتم. عین . کاف را مادر سامانه می‌دانستم و خواهم دانست. من کوثرنت را خانه‌ای دوست داشتنی می‌دیدم که برای آن بهترین مادر دنیا را متصور بودم. مادری مهربان که همیشه دغدغه‌ات را داشت. حالا حق داری شوکه شوی. اشک بریزی برای رفتن مادرت. من شده‌ام مثل بچه‌ای که مادرش اورا می‌خواهد ترک کند.واین بچه به هر بهانه‌ای می‌خواهد دلِ مادرش را به دست آورد.دلتنگت می‌شویم بهترین مادر مجازی دنیا این را از زبان تمام بچه‌هایت می‌گوییم.

سایه‌نوشت: این را هم بگویم دست تقدیر باعث شد من وبلاگ مدرسه را دیگر بروز نکنم. جدا شدن سخت بود. مثل مادری که دخترش را شوهر بدهد. هنوز هم گاهی دلتنگش می شوم. یواشکی از دور تماشایش می کنم.

حوزه های علمیه خواهران دلتنگی مادر مادرمجازی همایش فعالانفضای مجازی پشتیبان کوثربلاگ کوثرنت
2 نظر »

من مشتاق و آنها بی اشتیاق به من

ارسال شده در 27ام خرداد, 1397 توسط سایه در دل نوشته

همین که بچه مهندس شروع می‌شد، کور می‌شدم از بس که گریه می‌کردم.یادم نمی‌رود مامان صدیقه‌ی دوست داشتنی که مُرد، چنان به پهنای صورت اشک می‌ریختم و های های گریه می‌کردم که شانه‌هایم تکان می‌خورد. برایم فرق نمی‌کرد کجا باشم خانه‌ی خودم یا مهمانی. بگذریم. یعنی می‌شود یک نفر پشت سرهم این همه بد شانسی بیاورد. من بودم کم می‌آوردم همان اول کلی سر خدا داد و بیداد می‌کردم بعد هم به یک روش که خیلی خشن نباشد، خود کشی می‌کردم.برای منِ کم دل همان خوردن قرص اگر دستانم نلرزد بهترین روش است.

بازهم بگذریم. اما نه نمی شود گذشت. عجیب شباهتی بین خودم و جوادی دیدم. کف کردم.دقیقا خیلی آدم های گِرد مثل رسول هستند که منِ جوادی دیده نمی‌شوم. اما من مشتاق و آنها بی اشتیاقِ به من. حالا تازه داشتم با جوادی سیر الی الله می‌کردم که بازیکن مراکشی هم اضافه شد. باز هم شباهت. دیوانگی دارد این همه شباهت. دلم برای بخت برگشته کباب شد. گُل زدن به خودی دردی دارد که تمامِ عمر همراهت هست. باورش شاید سخت باشد اما می‌شوی مثل زن بارداری که از خودت هم عُقت می‌گیرد. می‌خواهی از خودت هم فرار کنی. شاید تنها چیزی که حالت را خوب کند ویارانه‌ای باشد که خدا برایت می‌فرستد. تو می‌بینی، خوب می‌شوی اما باز مشتاقی به آنها و آنها بی‌اشتیاقِ به تو.

اما بگذریم…

اشتیاق بازیکن مراکشی بچه مهندس زن باردار شباهت فوتبال ویارانه گل زدن
27 نظر »

نام تورا می نویسم

ارسال شده در 25ام خرداد, 1397 توسط سایه در دل نوشته

نام تو را در میان تمام دلتنگی‌هایم می نویسم

می نویسم تو

می نویسم منِ بدون تو

تو را در تمام نوشته هایم فریاد می زنم.

تو را کم داشتن، درد کمی نیست.

دردی است بی درمان.

می خواهمت.

می خوانمت.

دل تنهایم نگاهت را تمنا دارد .

با من مدارا کن.

حالم اصلا خوب نیست.

خسته ام…

نظر دهید »

ای کاش...

ارسال شده در 25ام خرداد, 1397 توسط سایه در خاطره

کاش همه تو بودند

 عجیب و دست نیافتنی

اما

سراسر دوست داشتنی.

نظر دهید »

اعتراف نامه

ارسال شده در 23ام خرداد, 1397 توسط سایه در خاطره

اگر آن روز ایستاده بودم و محکم درد خودم را گفته بودم هیچ وقت این اتفاق ها نمی افتاد. مقصر همه هستند نه من. همه، چون هیچ کس نگفت تو آن چیزی که من فکر می کردم نبودی. همه ایستادند و دور شدن مان از هم را نظاره کردند. امروز هم خیلی ها آمدنم به این جا را یکی از اشتباهات بزرگ زندگیم می دانند. اما من ترجیح دادم داروی تلخ آمدنم را به جان بخرم و این حس چندساله ای که کابوس زندگیم شده را به کمک تو تمامش کنم. این طوری به من خیره نشو. من همان رفیق قدیمی چند ساله ات هستم که به خاطر ندانم کاری هایم یک شبه همه چیز را خراب کردم. باور کن ایستادنم در مقابلت به اندازه ی خودش سنگین هست که دیگر تاب رو برگرداندن تو را ندارم. دوست خوبم همه چیز از آن حسادت بچه گانه آغاز شد‌. همه را مقصر می دانم چون خیلی ها مشوقم بودند. من ساده بودم فکر می کردم آنها خوبی من را می خواهند. نگو فقط می خواستند به وسیله ی من تو را از سر راهشان بردارند.به تو حق می دهم که هیچ وقت من را نبخشی. من هم قسم خورده ام که بقیه را نبخشم. خیلی از تو برایم بد گویی کردند، مه بعدها فهمیدم هیچ کدامشان راست نگفته اند. اصلا آن چه در موردتو گفته بودند همه ساخته ذهن خودشان بود. دوست عزیزم، من امروز آمدم که از سادگیم گله کنم. اعتراف کنم که چوب سادگیم را خوردم. تو رفیق ساده ی خودت را می شناختی پس چرا تلاش نکری ذهنیتم را نسبت به خودت عوض کنی. تو دیدی که من همان رفیق قبلی نبودم.تو که می دانستی آنها می خواستند دسیسه کنند و تورا از کاربیکار کنند. پس چرا کاری نکردی؟چرا من ساده ی در خواب رفته را بیدار نکردی؟ آنها از سادگیم و نزدکیم به تو سوء استفاده کردند؟ همان روز که مدیر به تو به عنوان کارمند نمونه اش تشویقی داد به من گفتندکه  از من  پیش مدیر بد گفته ای و مدیر عذر مرا می خواهد. می دانی اصلا فراموشم شده بود که تو از این اخلاق ها نداری. به تو حسودیم شد به خاطر جایگاهی که داشتی. نور چشمی بودی. لیاقتش را هم داشتی. بعد ها فهمیدم آنها همه ی این کارها را کردند که فقط تو نباشی چون می دانستند تورا به عنوان مدیر آینده معرفی کرده اند. من چه ساده بودم که همه ی حرف های آنها را باور کردم و مو به موی نقشه ی آنها را اجرا کردم. دوست عزیزم من را ببخش به خاطر سادگیم. دوست خوبم خیلی ها از سادگی دیگران بال پرواز می سازند برای به اوج رسیدن. غافلند از اینکه همین انسانهای ساده دلی دارند که اگر شکست پر پرواز آنها هم قیچی می شود. 

  رفیق قدیمی ام دوست داشتم مقابلم بودی. خودت، نه خیال بودنت . کی این کابوس وحشتناک زندگیم تمام می شود. کی تو من را می بخشی که مقابل هم بنشینیم،دستهایمان را به هم گره بزنیم. و مثل گذشته به چشم های هم زل بزنیم و هرکس زودتر خندید دیگری را مهمان کند. دوست خوبم، دلم از سادگیم به تنگ آمده. ای کاش بودی!!! 

سایه‌نوشت: این اعتراف نامه تمرینی بود که یکی از اساتید عزیزم خواسته بود بنویسم. شخصیتها ساختگی هستند. ولی الان که به اطرافم نگاه می کنم با خودم میگم کاش می شد بعضیارو منشن کرد.

اعتراف نامه دوست مدیر
نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 26
  • ...
  • 27
  • 28
  • 29
  • ...
  • 30
  • ...
  • 31
  • 32
  • 33
  • ...
  • 38
«رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ»

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دل نوشته
  • نهج البلاغه
  • معرفی کتاب
  • آه نوشته
  • جیز های فضای مجازی
  • انقلاب افراط ها و افریط ها
  • مثبت جمهوری اسلامی
  • شعر
  • خاطره
  • داستان
  • صحیفه سجادیه
  • معرفی فیلم

پیوندهای وبلاگ

  • یاس کبود
  • تسنیم
  • یار مهدی
  • پاییز
  • عصر غربت لاله‌ها
  • خط خطی های ذهن من
  • رشحه
  • چرند و پرند

آخرین مطالب

  • تلخ اما دوست داشتنی
  • "خامنئی"
  • زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • به زیبایی عقل و احساس
  • یک عاشقانه‌ی سیاسی
  • سانتاماریا
  • کتاب خاطرات مونس الدوله
  • ریاض هستم، یک پسر الجزایری
  • سلام به تویی که هرگز نیامدی!
  • مهد سلیمانی‌ها

آخرین نظرات

  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • منمد۶ در عَصَیْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • ... در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • یا کاشف الکروب  
    • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • رشحه در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ...  
    • ...
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ریحانة الحسین(س)  
    • ریحانة الحسین (سلام الله علیها)
    • موسسه آموزش عالی حوزوی ریحانة النبی سلام الله علیها - اراک
    در عالم مجازی محضرخداست
  • مهیار  
    • رشحه
    در "خامنئی"

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس