همیشه از ما سوال پرسیدند که علم بهتر است یا ثروت؟ اولین سوالی که در ذهنمان ثبت شد و هیچ وقت برایش به جواب نرسیدیم. تنها هنر معلم ادبیاتمان همین بودکه در ذهن ما این سوال را اساسیترین سوال و جواب آن را حیاتیترین جواب ثبت کند. همه هم یک رنگ و بدون هیچ تفاوتی یک صدا میگفتیم علم بهتر است. خودمان هم میدانستیم که حرف دلمان چیز دیگریست و تنها برای اینکه برچسب نخوریم، نقاب علم دوستی را بر چهرهی واقعیمان میپوشاندیم.
سال اول حوزه در کلاس اخلاق در جواب همین سوال بر خلاف بقیهی دوستان گفتم ثروت!!! هنوز حرفم تمام نشده زیر نگاههای پر از مهر همکلاسیهایم داشتم له میشدم. بیتفاوت نسبت به واکنش دوستان دلایلم را برای بهتر بودن ثروت گفتم. از بین همه فقط یک نفر از بچهها حرفهای من را تائید کرد. بقیه هم لطف داشتند و حکمی صادر شد که طلبه نباید دنیا طلب باشد. اما مطمئن هستم در همان کلاس بودند کسانی که ثروت را بهتر از علم میدانستند اما چیزی نگفتند.
شاید بعضی وقتها به جوابی که داده بودم شک میکردم اما دوباره با استصحاب بر همان برتری ثروتی که گفته بودم میماندم. شاید آن روزها بعضی جوابهایی که میدادم از سر لجاجت بود و تنها برای متفاوت بودن با بعضیها که شدیدا روی اعصاب من رژه میرفتند، اما حالا ایمان دارم که در همان روزها هم کمی تا حدودی بزرگتر از زمان خودم فکر میکردم. اینکه میگفتم بستگی دارد ثروت را چگونه معنا کنیم. ثروت یک زن میتواند همسرش باشد. میتواند مادر بودنش باشد و خیلی حرفهایی که با تمام بچگیها و شیطنتهایم به خودم نمیدیدم که من باشم که این حرفها را بزنم.
اما دوباره این سوال چند وقتی است که ذهنم را مشغول خود کرده است. نمیدانم علم بهتر است یا ثروت؟ منظور همان ثروتی که خودم برای جنس مونث ذکر کردم. گاهی با خودم میگویم خب دُرست، ثروت بهتر از علم است اما اگر همین ثروت با علم همراه باشد کم از معجزه ندارد. خودم را توجیه میکنم پس مادری که همهی ثروت فرزندِ خودش بحساب میآید بهتر است عالِم هم باشد. یک مادری که تحصیلات عالیه دارد بهترین ثروت است و قطعا در تربیت فرزندانش موفقتر است. اما هیچ کدام از اینها حرف دلم نیست. همه توجیهاند. وقتی خودم را با مادرانِ کتابخوانی که به دنبال علم دانشگاهی نیستند و همهی هستی خودشان را وقف بچههایشان میکنند مقایسه میکنم میبینم این وسط من ضرر میکنم. آنها بهترین ثروتاند برای کودکانشان، اما من!!!