حوصلهاش نبود که از پله ها بالا برود اما مجبور بود. دوباره همان برگهی همیشگی را روی آسانسور دید«آسانسور خراب است». از برگه عکس گرفت و استوری گذاشت و نوشت امروز هم مثل همیشه. با پا محکم به در کوبید. کیفش که با کتابهای که از کتابخانه امانت گرفته بود… بیشتر »