عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

  • خانه
  • « پاییز بود و برگریزان ۳...
  • پاییز بود و برگریزان ۱... »

پاییز بود و برگریزان ۲ ...

ارسال شده در 2ام شهریور, 1397 توسط سایه در داستان

بهنام گاهی برایم از مجید و سپیده می‌گفت. می‌دانستم نقشه‌ کشیده‌اند. بهنام جدا ،مجید هم جدا. شده بودند کاسه‌ی داغ‌تر از آش. سپیده دل به دل مجید می‌داد و قدم به قدم همراهیش می‌کرد. سکوت و بی تفاوت بودن من هم بهنام را کمک می می‌کرد. مادر یک شب دعوتمان کرد خوشحال رفتم. نزدیک غروب آفتاب بود. گلهای افتاب گردان پشت به من، گله داشتند از اینکه دیر به دیر به دیدنشان می‌روم. کلی منت کشی کردم. چیزی به پاییز نمانده بود اما گل همیشه بهارت هوای دلم را بهاری کرد. یادت هست تورا میان گلهای باغچه دیدم نگاهت سرد بود. سعید با همان چهره‌ی مهربان و آرامش داشت شیر حیاط را درست میکرد. فکرش مشغول بود متوجه من نشد. سلامش کردم. ایستاد پیشانی‌ام را بوسید. خوش آمدی گفت و دوباره مشغول کارش شد. نگاهی به حیاط انداختم تمیز نبود . اصلا حسی نداشت. سعید اطرافش را نگاهی انداخت، لبخندی زدو گفت:منتظرت بودیم. من هم لبخندش را بدون جواب نگذاشتم شانه‌اش را بوسیدم وگفتم پس سارا چکارست. پاییز بود و برگ ریزانش. وای پدریادت می آید همان موقع‌ها بود که بین بوته‌های خیار را می‌گشتم و خیاری تازه می‌چیدم. می‌شستم. می گفتم تقدیم به پدر عزیزم تو هم می‌گفتی دستت درد نکند بابا. این را که می‌گفتی قندم می افتاد. تو قندت بالا بود و من ضعف می‌کردم برای شیرینی‌های مردانه ات که پنهانشان می‌کردی. چرا من ته تغاری تو توی گند اخلاق شدم پدر. یادت هست مادر می‌گفت زندگی را برایم تلخ کرده‌ای با این اخلاق گَندت. من پشت توبودم و سپیده پشت مادر. فرق من با سپیده این بود که مادر تمام توجه‌اش به سپیده بود اما تو اگر هم بود نمی‌‌گذاشتی من به تو نزدیک شوم. دیواری دور تادور خودت کشیده بودی. آخرش هم تنهایی شد فرشته‌ی مرگت. کاش بودی! نه خوب است که نیستی بوته‌ی خیار نیست. اصلا گلهای حیاط از فراقت خشک شده‌اند. گل همیشه بهارت را که با کلی ذوق آوردی یادت هست او هم مثل من دل مُرشده. سعی می‌کردی هیچ کس نفهمد که با گلها حرف می‌زنی. اما من فهمیدم و گفتم پدر خوب با گلها خلوت کرده‌ای؟ توسکوت کردی. گفتم من هم بعضی وقتها با گلها حرف می‌زنم. تو ابروهایت را در هم کشیدی که خودت را جمع کن این بچه بازی ها چیست؟ من دست هایم را دور گردنت انداختم و گفتم پدر و دخترهنوز بچه هستیم. لبخندی ملیح صورتت را روشن کرد. زیباشدی. پدر من چشم‌هایت را می‌خواندم. سکوتت را می‌فهمیدم. می‌دانستم علتش مادر است. مادر هم خودش را زندانی خانه‌ات می دانست. می‌گفت از پدرتان سَر هستم. تو مرد رویاهایش نبودی. دلت را نخوانده بود. خیلی آرزویشان زندگی با مرد جنتلمن اخموی مثل توبود. خودم بارها دیده بودم که خاله مهری حسرت زندگی با مردی مثل تورا داشت. بارها شده بود که به مادر می‌گفت: خوشبحالت اگر خودش اهل سفر و گشت و گذار نیست تورا راهی می‌کند. اگر روخند نیست نمی‌گذارد خنده از لبانت پاک شود. همه عشقت به اورا می‌دانستند. چرا سواد ابراز عشق را نداشتی. چرا نمی‌توانستی مثل همین آقافریدون شوهر خاله مهری زبان بریزی. هیچی ندارد اما با این زبانش روزی هزار بار برای خاله مهری میمرد. خاله هم بعضی وقتها خودش را به ظاهر ناراضی می‌گیرد. چون راضی نیست خار در پای آقا فریدون برود. تمام جوانی و احساس زنانه‌اش را به پای آقا فریدون ریخته است. رضایتش را از احترامی که در جمع به آقافریدون می‌گذارد می‌شود فهمید.مادر هیچ وقت تورا نفهمید. به یک اندازه در دور شدن از هم سهم دارید اما من به تو حق می‌دهم تو عاشقی بودی که هیچ وقت مادر نفهمید. با خواسته های عجیب و غریبش تورا از خودش دور کرد. مادر همیشه حق به جانب بود. پدر دوست داشتم بودی و می دیدی چقدر احساس خوشبختی می‌کند. شاید هم تظاهر به خوشبختی! خیلی مثل قبل زبان چشم‌هیش را نمی‌توانم بخوانم. تو که رفتی تمام حس‌های شاعرانه‌ام را کور کردی دیگر حتی حوصله ندارم برای مسافر کوچولوی که دراه دارم شعری بگویم. با رفتنت من را کُشتی!

ازدواج‌مجدد داستان‌کوتاه سایه‌نوشت مادر مرگ پدر


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

«رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ»

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دل نوشته
  • نهج البلاغه
  • معرفی کتاب
  • آه نوشته
  • جیز های فضای مجازی
  • انقلاب افراط ها و افریط ها
  • مثبت جمهوری اسلامی
  • شعر
  • خاطره
  • داستان
  • صحیفه سجادیه
  • معرفی فیلم

پیوندهای وبلاگ

  • یاس کبود
  • تسنیم
  • یار مهدی
  • پاییز
  • عصر غربت لاله‌ها
  • خط خطی های ذهن من
  • رشحه
  • چرند و پرند

آخرین مطالب

  • تلخ اما دوست داشتنی
  • "خامنئی"
  • زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • به زیبایی عقل و احساس
  • یک عاشقانه‌ی سیاسی
  • سانتاماریا
  • کتاب خاطرات مونس الدوله
  • ریاض هستم، یک پسر الجزایری
  • سلام به تویی که هرگز نیامدی!
  • مهد سلیمانی‌ها

آخرین نظرات

  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • منمد۶ در عَصَیْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • ... در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • یا کاشف الکروب  
    • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • رشحه در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ...  
    • ...
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ریحانة الحسین(س)  
    • ریحانة الحسین (سلام الله علیها)
    • موسسه آموزش عالی حوزوی ریحانة النبی سلام الله علیها - اراک
    در عالم مجازی محضرخداست
  • مهیار  
    • رشحه
    در "خامنئی"

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس