نشستهایم من و تنهائیم منتظریم! برگردد سایهی رفتهی زندگیمان! سایه نوشت: پیشآ بیا در سایههامان بخزییم… سهراب بیشتر »
کلید واژه: "سایهنوشت"
وجب به وجب دلتنگیهایم معطر به یاد توست…. سایه نوشت: !How impatiently I want you بیشتر »
از عادی شدنهای تکراری فرار کنیم. گاهی بترسیم از بودنهای که باید باشند و هستند، اما دیده نمیشوند. عشق بورزیم. اصلا آمدهایم، زندهایم که عاشق شویم. عشق را محدود نکنیم. دوست داشته باشیم تا دوست داشته شویم. دوست داشتن آدمها ساعت کار ندارد. شبانه… بیشتر »
شب در انحصار نگاهت پر میگشایم به خلوتی که به رقصیدن پروانه عادت دارد! دلم اندک جایی برای با تو بودن میخواهد. این را آهنگ نامنظم قلبم هرروز چه بی صدا و مداوم در گوش این جهان زمزمه میکند. بینظمیاش را ببخش، در گیر جنگ نرم است!!! بین هست و نیست! چه… بیشتر »
همان شب سپیده هم دعوت بود. آتشی زیر خاکستر بود ومن نمیدانستم. سعید هم نمیدانست. سپیده آرام من را کشید کنارو گفت: باید مسالهی مهمی را به تو بگویم. به بهانهی آماده کردن غذا رفتیم آشپزخانه. کنار همان پردهی حریر ایستادیم که روبه گلخانه بود. سلیقهی… بیشتر »