همان شش سال پیش باید کمی با تأمل بیشتری تصمیم میگرفتم. کمی، فقط کمی بیشتر فکر میکردم. دو دو تا چهار تا میکردم بین آنچه که علاقه دارم و آنچه باید انجام میدادم. شاید اگر فکر امروزم را داشتم به نتیجهی بهتری میرسیدم. اما هر وقت ماهی را از آب بگیری… بیشتر »
کلید واژه: "سایه نوشت"
برگردیم و به سالی که گذشت نگاهی بیندازیم. نه یک نگاه معمولی کمی عمیق شویم. وقت خداحافظی از سال 97 است. سالی که گاهی فریاد زدیم که از زمانه خستهایم. گاهی چنان خوش خوشانمان بود که از همه حتی خود واقعیمان غافل شدیم. گاهی شب و روزش را به گریه گذراندیم.… بیشتر »
خلاصه، در همین یکی دو خط هزاران نقش، هزاران هزار تهی ایستاده در این دنیایی راز دار مه، تاریکی…. من و گدایی باران … باران ستاره و «خدایی که در این نزدیکی است»*… *سهراب سپهری بیشتر »
برای سایه خیلی عزیز بود. برایش قصه میخواند و او را سیر از محبت مادری میکرد. شب که میشد درآسمان پر ستاره کودکی نه، نوجوانیش برای او قصههای خیالی میبافت. نردبانی از یکی بود، یکی نبودها میساخت. با او غرق میشد در چشمک ستارههای که سیاهی آسمان را… بیشتر »
گاهی باید فرصت بدهیم برای اینکه تمام کسانی که ایمان به بازی خود دارند دستشان برای ما که هیچ برای خودشان رو شود. هرچند به نظر خودشان بهترینند. به نظر خودشان بی مثل و مانند هستند. هر کدام از ما در زندگی با خیلی ها آشنا شدیم، دوست شدیم، زندگی کردیم، خاطره… بیشتر »