عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

  • خانه
  • « سینمایی اسلامی
  • یکه تازِ صلح »

نذری شله زرد

ارسال شده در 7ام خرداد, 1397 توسط سایه در خاطره

به نیمه ماه رمضان که نزدیک می‌شویم. نا خودآگاه همه یاد آن شب می‌افتیم. دست خودمان نیست. شرطی شده‌ایم. نیمه ماه رمضان، میلاد امام حسن علیه السلام، نذری شله زرد، محمد حسن. اما 4 سالی است که 18 رمضان هم به آن اضافه شده است و اهمیت نیمه ماه را برای ما بیشتر کرده است. وقتی به آن شب برمی‌گردم تمام صحنه ها برایم زنده می‌شود. البته بعضی کم رنگ تر و بعضی پررنگ که انگار همین حالا اتفاق افتاده. شب عجیبی بود. خواهرم تلفن‌های مکرر من را مجبور شد جواب بدهد. صدایش مثل همیشه نبود. تند تند و با گریه گفت: «آجی برای حسن دعاکن».گوشی قطع شد. فوری زنگ زدم به مادرم فهمیدم حسن تصادف کرده. اما چطور و چگونه نمی‌دانستم.دست پاچه راهی بیمارستان شدیم. در راه همسرم سعی می‌کرد من را دلداری بدهد. امّا نمی‌توانست. وابستگی من را به محمد حسن می‌دانست. برای همین بلند بلند گریه کردن‌های من را تا بیمارستان تحمل کرد. اصلا نفهمیدم تن زینب چی پوشیده بودم. فقط خوب یادم هست که یکی دوتا مای بی بی برای او برداشتم. به بیمارستان رسیدیم حوصله‌ی چک و چانه زدن با نگهبان بیمارستان را نداشتم. زینب را به همسرم دادم و بی تفاوت به نگهبان‌ها داخل محوطه دویدم . محوطه را دویدم. وارد سالن که شدم. مادر و خواهر هایم و خاله ام را دیدم. همه با نگاه‌هایشان احوال پرسی می کردند. اصلا حالی برای هیچ کس نمانده بود که پرسیده شود. حسن را برای اتاق عمل آماده می‌کردند . خواهرم که از من کوچکتر بود گفت: «آجی برای بابا دعاکن». با تعجب نگاهش کردم. من را بغل کرد و با گریه گفت:«از پشت ماشینه بابا افتاده پایین. بابا نمی‌دونسته دنده عقب میره و…»

حالم بدتر شد. بابا تا خود اتاق عمل با محمد حسن رفت. وارد سالن که شدبغلش کردم. برای اولین بار بود که می‌دیدم بابا بلند بلند گریه می‌کند و می‌گفت: امانت دار خوبی نبودم. بابا آن شب ده سال پیرتر شد.حسن نوه‌اش بود. نوه‌ی اول و بزرگش. پدر محمد حسن، در نیرویی دریایی مشغول است و بیشتر مواقع نبود مثل همین امشب. همه ی کارهای حسن را بابا انجام می‌داد. سرویس مدرسه‌اش بود. خرید‌هایش را انجام می‌داد. با هم شنا می‌رفتند. نمی‌توانستم باور کنم.کاشکی همه‌ی اینها یک خواب بود. ولی نه من اینجاهستم. دستان خواهرم در دستانم. از نزدیک اشک ها و التماس‌های او را به در گاه خدا می‌بینم. زمزمه‌هایش را با امام حسن می‌شنوم. با نذر و نیاز حسن را داشت. همه‌ی فامیل هرساله نیمه ماه منتظر شله زرد محمد حسن بودند. و حالا محمد حسن 8 سال داشت. همیشه از خدا می‌خواست که حسن تنها نباشد و دوباره صاحب فرزند شوند. امّا آن شب دوباره حسن را می‌خواست. من نمی‌توانستم خواهرم را آرام کنم. خاله هر بار به من می گفت: حالی ات نیست. شما باید او را آرام کنید. امّا یکی باید خودِ ما را آرام می کرد.دل داریمان می‌داد. حسن پسر همه‌ی ماست. ترو خشکش کرده بودیم.آب دماغش را گرفته بودیم.دستشویی برده بودیم. خودم سرپایش می‌گرفتم. این طور بگویم حسن جزء‌ای از زندگی تک تک ما بود. خاله‌ام و ننه جان خوب بلد بودند حرفهای ساده‌ای که ما می‌دانستیم امّا چگونه گفتنش را بلد نبودیم با آب و تاب به خواهرم بگویند.

پدرم که وارد سالن می‌شد بی اختیارهمه برمی‌گشتند و نگاهش می‌کردند. امّا بمیرم پدرم این ور و آن ور را نگاه نمی‌کرد. انگار خودش سنگینی نگاه‌ها را می‌فهمید. ولی خودش را قوی‌تر از همیشه نشان می‌داد. خواهرم باپدرم که حرف می‌زد پلک می‌زد که اشک در چشمانش جمع نشود. هوای پدرم را داشت.

دو ساعتی گذشته بود. ما همچنان به در اتاق عمل خیره شده بودیم. بالاخره عمل تمام شد. محمد حسن را آوردند. بی هوش با همان صورت نازنین ولی کبودش. پاک ومعصوم.چشمان زیبایش توی آن صورتِ به آن قشنگی بسته بود. آن شب، شبِ وحشتناکی بود. تا خود سحر بیدار بودیم. در بیم و امید دست و پا می‌زدیم. خدا از همیشه به همه‌ی ما نزدیکتر بود. برای خودش شب احیاءای بود. ذکر می‌گفتیم و قرآن می‌خواندیم و اشک می‌ریختیم.

آن شب دلم راضی نمی‌شد اما باید سراغ زینب می‌رفتم. سخت از خواهرم جدا شدم.او مثل همیشه مهربان و آرام باتشکر و تعارف من را بدرقه کرد. محمد حسن تا دو روز بعد از عمل بی‌هوش بود. بعد از آن در  ICU تحت مراقبت‌های ویژه بود. در این مدت من یکبار توانستم اورا ببینم. آن یک بار هم جگرم آتش گرفت.  نمی توانست آب بخورد. پرستار هم قبل از ورود گفت:« نمی تواند آب بخود ، اگر آب خواست پنبه را خیس کن و به لب‌هایش بکش.». صدایش بالا نمی‌آمد باید گوشم را نزدیک لب‌هایش می‌بردم تا می‌فهمیدم چه می‌خواهد. با صدایی خش دار و بی رمق می‌گفت : آب…

بغض گلویم را گرفته بود. نفسم در سینه سنگینی می‌کرد. من هم محتاج اکسیژنی بودم که او می‌کشید.سنگ هم بود گریه‌اش می‌گرفت. حالا من که دل نداشتم حسن را در این وضع ببینم، با آب خواستنش چطور کنار می‌آمدم. اصلا آب که باشد یعنی روضه ارباب. شاید هربار هرکدام ازما امام حسن را به لب‌های خشک امام حسین علیه السلام قسم دادیم که حسن را به ما برگرداند. کریم هم که کاری جز محبت و اجابت دعا ندارد.

18 رمضان آب اتاق عمل امام حسین علیه السلام بیمارستان تصادف روضه میلاد امام حسن نذری نذری شله زرد نیمه ماه رمضان
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(10)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
10 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

نظر از: Mim.Es [عضو] 
  • قدم‌های عاشـ ـقی
  • کویرم تشنه باران

5 stars

سلام علیکم احسنتم
عالی نوشتید

www.gaemahtaha.kowsarblog.ir

1397/03/10 @ 10:15

نظر از: ص....خ [عضو] 
  • تسنیمی از بهشت
  • پژوهش فاطمیه پاکدشت

5 stars

عالی التماس دعا میلاد کریم آل الله مبارک.
خوشحال می شوم از وبلاگم دیدن فرمایید.
http://tasnimiazbehesht.kowsarblog.ir

1397/03/09 @ 10:38

پاسخ از: سایه [عضو] 
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سبک زندگی رضوی
  • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
  • وبلاگ من
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

سایه

تشکر دوست عزیز
حتما

1397/03/09 @ 11:09

نظر از: ستاره مشرقی [بازدید کننده]

ستاره مشرقی

باسلام و قبولی طاعات
چقدر خوب بیان کردید
موفق باشید

1397/03/08 @ 01:32

پاسخ از: سایه [عضو] 
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سبک زندگی رضوی
  • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
  • وبلاگ من
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

سایه
5 stars

باسلام، طاعات و عبادات شما هم قبول
تشکر از شما دوست خوبم

1397/03/08 @ 07:11

نظر از: صدف [عضو] 
  • مِهر و فِهر

5 stars

سلام علیکم
طاعاتتون قبول حق

1397/03/07 @ 20:02

نظر از: ali reza [بازدید کننده]

ali reza
5 stars

داستان زیبا و قلم هنرمندتون باعث میشه احساس کنیم برای خودمون اتفاق افتاده.زیبا بود
موفق باشید.

1397/03/07 @ 15:55

پاسخ از: سایه [عضو] 
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سبک زندگی رضوی
  • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
  • وبلاگ من
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

سایه

تشکر از حضور سبزتون

1397/03/07 @ 15:57

نظر از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو] 
  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ

5 stars

سلام علیکم..
خدا رو شکر
ما هم 4 ماهه یه بیمار داریم..درد شدید..
برا ما هم دعا کنید

1397/03/07 @ 11:53

پاسخ از: سایه [عضو] 
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سبک زندگی رضوی
  • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
  • وبلاگ من
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

سایه
5 stars

سلام دوست عزیزم
ان شاالله حاجت روا.
از امام حسن علیه السلام بخواهید…کریم کاری به جز جود و کرم نداره…

1397/03/07 @ 12:35

نظر از: خادم المهدی [عضو] 
  • فاطمیه سرابله

5 stars

قبول باشه

1397/03/07 @ 11:19

پاسخ از: سایه [عضو] 
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سبک زندگی رضوی
  • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
  • وبلاگ من
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

سایه
5 stars

قبول حق

1397/03/07 @ 12:33

نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 
  • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
  • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ

5 stars

با سلام و احترام
مطلب شما در قسمت مطالب منتخب درج گردید.
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما
موفق باشید

1397/03/07 @ 10:55


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

«رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ»

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دل نوشته
  • نهج البلاغه
  • معرفی کتاب
  • آه نوشته
  • جیز های فضای مجازی
  • انقلاب افراط ها و افریط ها
  • مثبت جمهوری اسلامی
  • شعر
  • خاطره
  • داستان
  • صحیفه سجادیه
  • معرفی فیلم

پیوندهای وبلاگ

  • یاس کبود
  • تسنیم
  • یار مهدی
  • پاییز
  • عصر غربت لاله‌ها
  • خط خطی های ذهن من
  • رشحه
  • چرند و پرند

آخرین مطالب

  • تلخ اما دوست داشتنی
  • "خامنئی"
  • زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • به زیبایی عقل و احساس
  • یک عاشقانه‌ی سیاسی
  • سانتاماریا
  • کتاب خاطرات مونس الدوله
  • ریاض هستم، یک پسر الجزایری
  • سلام به تویی که هرگز نیامدی!
  • مهد سلیمانی‌ها

آخرین نظرات

  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • منمد۶ در عَصَیْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • ... در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • یا کاشف الکروب  
    • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • رشحه در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ...  
    • ...
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ریحانة الحسین(س)  
    • ریحانة الحسین (سلام الله علیها)
    • موسسه آموزش عالی حوزوی ریحانة النبی سلام الله علیها - اراک
    در عالم مجازی محضرخداست
  • مهیار  
    • رشحه
    در "خامنئی"

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس