دفتر خاطرات
استادی میگفت همین که قلم به دست بگیری و شروع کنی به نوشتن یعنی داری خودت را مینویسی. فرق نمیکند چه چیزی بنویسی یک یادداشت مناسبتی باشد یا یک داستان تخیلی هر چه هست از ذهن تو گرفته شده. میگفت یک نویسنده چه بخواهد و چه نخواهد دارد خود افشاگری میکند.
راست میگوید. اصلا داستان نویسها خودشان را مینویسند. حالا کمی پیاز داغش را زیاد میکنند. کمی خاطراتشان را پس و پیش میکنند. پس خیلی باید خوب زندگی کنند. باید همهچیزشان حساب شده باشد. باید خطکشی شده زندگی کنند. باید دور خیلی از چیزها را خط قرمز بکشند که مبادا ذهن و فکر و حرفشان خراب شود.
استادم فقط نویسندههای کله گُنده و سرشناس را نمیگفت منظورش من هم بودم که هر روز مینشینم و روزم را مینویسم.
استادم راست میگفت امروز که دفتر روزنوشتهای خطخوردهام را برگ میزدم. خودم را میدیدم که چهار زانو نشستهام و زُل زدهام به خودم. مثل طلبکارها! هر صفحه از دفترم یک نفر را میبینم خیلی وقتها یک دختر لجباز یکدنده که حرف حرفِ خودم بوده. خیلی وقتها فقط خودم را میدیدم و چه بد که حق را به خودم داده بودم و طرفم را زمینگیر کرده بودم و خوش بودم از این پیروزی!
بیخیال نمیخواهم ریزِ دفتر خاطراتم را اینجا بگویم فقط برایم جالب بود. دفترم را که برگ میزنم هر صفحهاش عطری دارد که من را پرت میکند درست وسطِ گذشتهام. جالب است بعضی جاها را با خودکار و تر تمیز نوشتهام. بعضی جاها یادم به خدا بوده و حتمن با خودم گفتهام کاری که بدون بسم الله شروع شود ابتر است. بعضی جاهها دنیا به کامم بوده و بسم اللهِ روزنوشتم را قورت دادهام و خیلی سرخوشانه با خطاطی نوشتهام خوشا به بخت بلندم که در کنار منی! بعضی جاها از سهراب نوشتهام. هر کجای دفترم که ردپایی شعرهای زیبایی سهراب باشد حالم خوب نبوده!
خوشحالم که همهی روزهایم را تا آنجا که شده نوشتم یکی دوتا از همین دفترها را یکبار سوزاندم و جالب است که در دفتر بعدی نوشتهام خانهی خاطراتم آتش گرفت. دفتر خاطراتِ من دفترهای گُلگلی فانتزی و خاصی نیستند همین سررسیدهای هستند که عمرشان سررسیده و به کار نمیآیند. همیشه چندتایی درون قفسه کتاب دارم که دست نخوردهاند و در نوبت به سر میبرند. همین روزها قرعه به نام یکی از آنها میاُفتد و من چه چیزها که هنوز باید بنویسم!
کافی است که فقط یک ماه خاطرات هر روزتان را بنویسید شیرینیاش را که حس کردید، به دلتان که نشست خودتان معتاد نوشتن میشوید. امتحانش مجانی است تجربهاش را داشتهام که میگویم.
فرارسیدن ایام محرم تسلیت باد
https://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/
منم زياد روز نوشت دارم ولي نه توي سر رسيدها بلكه تو دفترچه هاي كوچكتر…اصلا دوست ندارم روز نوشت هام رو تو سر رسيد يا دفترهاي بزرگ بنويسم…اصلا هم نميدونم اين كارم خوبه يا بد؟؟ :)))))):
سلام دوست عزیز
چه زیبا و بجا نوشتید.
توی این دوره و زمونه ی پیشرفت تکنولوژی کاش نویسندگان و حتی نظردهندگان به پست ها در صفحات مجازی بیشتر از اینها دقت میکردند در چیزی که می نویسند چون نشان دهنده شخصیت و ذات اوناست
ممنون ازتون
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو]
نظر از: Mim.Es [عضو]
پاسخ از: سایه [عضو]
استاد من حرف نداره :)
کتاب شعر زمان ما رو از سهراب خوندی، شعر مسافرش روخوندی :) من بعضی از شعرای سهراب روخیلی دوست دارم یه جورایی از جنس غم هستن :/
نمیدونم آخه از دلتنگی و خیلی چیزای دیگه میگه :)))
منم قبلنا خیلی ذوق داشتم برای گل گلی کردن دفترا ولی الان نه. فک کنم از نشانههای پیریه :))))
استادت چقدر پند و اندرز میداده:)))))))))
پاسخ از: سایه [عضو]
واااااا خُب استاده دیگه :/
باید یه فرقی با بقیه داشته باشه :)))
نظر از: نردبانی تا بهشت [عضو]
سلام سایه جون واقعا راست گفتند من خودم رو مینویسم چه جملهای
پاسخ از: سایه [عضو]
سلام عزیزم
راستِ راست گفتند :)
واقعا همینه ما هر چه هستیم مینویسم.
نظر از: یا کاشف الکروب [عضو]
با سلام جالب بود. به وبلگ من هم سر بزنید . پیشنهادات یا انتقادات شما را می پذیریم
پاسخ از: سایه [عضو]
سلام. تشکر از حضورتون. به وبلاگتون سر زدم :)
فرم در حال بارگذاری ...