عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

  • خانه
  • 1
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 26
  • ...
  • 27
  • 28
  • 29
  • ...
  • 38

راه‌ها منتظرند

ارسال شده در 21ام مرداد, 1397 توسط سایه در دل نوشته, خاطره

همه همین هستیم. می آیم که مثلا زندگی کنیم. کودکیم، بزرگ می‌شویم. درس می‌خوانیم، کار می‌کنیم، ازدواج می‌کنیم، بچه می‌آوریم و بعد همه‌ی ما مثل هم می‌میریم. تمام می‌شویم. اطرافیانمان مثل همه باران اشک می‌ریزند و دلشان بی تاب و دل تنگمان می‌شوند. خاک سرد است و چیزی نمی‌شود که مارا فراموش می‌کنند. خلاصه می‌شویم در پنج‌شنبه‌ها که بیایند فاتحه‌ای نثارمان کنند. خیلی دوستمان داشته باشند، یس و الرحمانی بخوانند. خاطرمان بی‌اندازه عزیز باشد خیراتی را هم چاشنی فاتحه و قرآنشان کنند. دفتر ما بسته می‌شود. خوبیمان را شاید جایی به یاد بیاورند و اگر بدی کرده باشیم هربار که دل طرف بگیرد آهی می‌کشد آنجا گُرز آتشی می‌شود بر سرمان.

این برای من و تو فقط نیست. برای همه هست حتی عزیزانمان. همه همین مسیر را داریم. چه مسیر تکراری!

اگر زندگی همین است، که نامش زندگی نیست مُردگی است، تمام شود بهتر است. چه رنجی است که باید بکشیم و چه جام زهری است که باید بنوشیم. اگر زندگی می‌کنیم که تمام شویم خوب است خودمان تمامش کنیم. مگر تهی مغز باشیم که عمری خون دل بخوریم و آخر هیچ چیز دستمان را نگیرد. 

خالی‌ام!

من تمام شدن را نمی‌خواهم! اگر بناست بمیرم همین جوانی بهترین زمان است، هنوز خودم را درگیر هیچ چیزی نکرده‌ام.هنوز هم آنقدر روغنکاری نشده‌ام که رفتن برایم سخت باشد. نمی‌توانم تصور کنم که روزی برسد که من جوان نباشم. عجوزه‌ای پیر شده باشم که با عصا راه برود. روزها نگاهم را با سلام خورشید به در بدوزم که شاید روزی کسی سراغی از من بگیرد. نمی‌خواهم باشم زمانی که کسانی که دوستشان دارم نباشند. 

چه سخت است نوشتن سهراب…

                                              ” دلم عجیب گرفته است

                                                  خیال خواب ندارم….”

اگر دنیا این است که باید بدویم تا زندگی کنیم، نمی‌خواهم. حالا باید برای نبودن با که بجنگم با دلی که میل به بودن دارد یا بجنگم با خدایی که من را آورده که باشم. بودنی که دستِ خودمان نبوده. آورده که هر موقع وقتش رسید ما را به تازیانه مرگ … چه می‌گویم به جنون رسیده‌ام. مرگ چه طعم تلخی دارد. چه آزار دهنده است به مرگ اندیشیدن. بهتر است بگویم با مرگ زندگی کردن. چرا باید مُرد؟ مُردن را چرا بعضی شیرین می‌دانند. چه مساله‌ی عجیبی است.  بعضی مرگ برایشان مثل زندگی‌است. مثل پری در آسمان به نسیمی خود را در آغوش فرشته‌ی مرگ می‌اندازند. اصلا زندگی می‌کنند که بمیرند. من چرا آماده نیستم. مرگ طعم شیرین عسل دارد یا طعم تلخ زهر ماری که زهرش کشنده است. این جمله را از همین حالا تا محرم خود ارباب باید تکرار کنم احلی من العسل. 

نمی خواهم مثل همیشه بگویم که نمی‌فهمم نه برعکس می‌فهمم ولی رسیدن به چنین یقینی و چنین باوری جز جنون چه می‌تواند باشد. من دوست دارم که بمانم ماندنی ابدی این شاید ناچیز ترین خواسته‌ی هر جوانی که نه بزرگترین خواسته اش باشد. چقدر خدا سخت می‌گیرد. عجب پازلی است زندگی که با مرگ کامل می‌شود. نه مرگ هم قطعه‌ای عادی از این پازل است. تا نباشد زندگی معنا پیدا نمی‌کند. در مقابل زندگی هم تا مرگ نباشد معنی پیدا نمی‌کند. 

سایه نوشت: ‌وقتی دلت گرفته باشد خواب از سرت پریده باشد سهراب هم می‌شود حافظ. تفال زدن به سهراب چه شیرین است شاید همان احلی من العسل همین خط خطی‌های ذهن سهراب باشد: 

راه‌ها منتظرند

تاتو…

هرکجا که بخواهی برسی

لحظه ها را دریاب  پای در راه گذار …

 

احلی من العسل زندگی سهراب مرگ پازل
18 نظر »

لطفا گوسفند نباشید!

ارسال شده در 18ام مرداد, 1397 توسط سایه در معرفی کتاب, انقلاب افراط ها و افریط ها

خاطرتان باشد گفتم در بین دوستانم هستند کسانی که احساس می‌کنند باید دلشان برای من بسوزد. طوری به من ترحم می‌کنند که انگار نه می‌شنوم و نه می‌بینم و نه می‌توانم سخن بگویم. تصورشان از من این است که قدم در بیراهه‌ی گذاشته‌ام که آخرش سقوط از لذت زندگی‌است. یکی از آنها می‌گفت: آدم باش کمی هم بین ما باش. حداقل خانواده‌ی سبز بخوان من امتداد در دستم لبخند می‌زدم. اما با تمام تفاوت‌های که با این دست از دوستانم دارم همیشه دوستشان دارم و دلتنگشان هستم. 
کتابی را به عنوان هدیه به من داد بیا حالا که مثل این دیوانه‌ها خوره‌ی کتاب داری حداقل از این دست کتاب‌ها بخوان! حداقل چیزی بخوان که رشد کنی!
نمی‌دانم دقیقا منظورش چه بود؟قد کشیدنم؟وزن اضافه کردنم؟ یانه! درکم بالا برود؟ به قولی با خواندن کتاب حرفی برای گفتن داشته باشم!
هدیه را که باز کردم خنده‌ام گرفت. کتاب را از دستم کشید گفت: جدی باش. عصبانی بود از نیش شل و بی مزه‌ی من. خودش می‌دانست وقتی شروع کنم به خندیدن ترک دیوار هم می‌شود نمایش مستربین و من نمی‌توانم خودم را جمع‌ و جور کنم و تا یک دل سیر نخندم بس نمی‌کنم. با همان عصبانیت ساختگیش گفت: بخوان و لطفا گوسفند نباش!
چشم‌های گرد و از حدقه بیرون زده‌ام که از خنده اشک می‌ریختند را سمت جلد کتاب چرخاندنم و گفتم: دستت درد نکنه یعنی من گوسفندم!حالا چرا گوسفند!همچنان می‌خندیدم.
از خنده‌ی من او هم خندید و گفت: حالا که مثل این جزامی‌ها، درد کتاب خوانی‌ات به ماهم سرایت کرده. حداقل از این کتاب‌ها بخوان! خدا خفه‌ات کند دختر… 
کتاب برایم جالب و جذاب نبود اما به خاطر دوست تازه بیمار شده‌ام خواندم. همه‌ی کتاب را نه جملات ناب، نظرات بزرگان و شعرهایش را خواندم. بولد مشخص بودند. موضوع کتاب روانشناسی بود. خود نویسنده پیشنهاد کرده بود که این کتاب و دست نوشته‌ها را به عنوان یک کتاب درسی بخوانید، نه برای سرگرمی.
حالا من باید بگویم خدا دوستم را خفه کند.کتاب برای من سرگرمی بود.شاید نویسنده‌ی کتاب من را حلال نکند. امروز اتفاقی کتاب را در قفسه‌ دیدم و به یاد دوست عزیزم افتادم.
جان کلام یکی از بخش‌های کتاب را برای شما می‌نویسم: برای رفع مشکلات؛ آرام باش، توکل کن، تفکر کن، سپس آستین‌ها را بالا بزن! آنگاه دستان خداوند را می‌بینی که زودتر از تو دست به کار شده‌.

سایه نوشت: قصد معرفی کتاب را ندارم چون خودم نظریات کتاب یا همه کلام بزرگانی که در کتاب آورده شده را قبول ندارم. نظریاتی مثل نظرات اشو، فروید، هلن کلر، دیل کارنگی، لوئیز هی نمیدونم همه اینها نظریه پرداز بودن یانه. در مقابل نظریات دکتر شریعتی وبرخی از دعاها و همچنین آیات قرآن و شعر های هم از حضرت مولانا و حافظ و جبران خلیل جبران عزیز هم دارد. در واقع آش شله قلمکار خوبی است. برای همه‌ی سلیقه‌ها.
فقط نمی‌توانم قبول کنم ما که‌ دینمان ریز ریز مسائلی را که در زندگی فردی و اجتماعی نیاز داریم را بیان کرده چرا باید منتظر نظریات دیگرانی مثل اوشو و فروید باشیم.

روانشناسی لطفا گوسفند نباشید معرفی کتاب هدیه کتاب کتاب خوانی
6 نظر »

حس جنون

ارسال شده در 5ام مرداد, 1397 توسط سایه در دل نوشته

حس جنون دارد دلی که ماه را عاشق است…

ماه من می‌دانم قصه‌ی امشب درد دارد. دردی به وسعت پنهان شدنت از برابر دیدگانم.  ماه من حتی زمانی که گرفته‌ای از تمام غم‌ها بازهم زیبایی و بی‌نهایت دوست‌داشتنی.‌ می‌دانم گیرکرده‌ای بین بودن و نبودن. بودنت آرامش آسمان‌ست و نبودنت مرگ آن. باش ماه من. ماه تمام باش. امشب هم مثل همیشه سر می‌شود.  من مجنون به بودنت سخت محتاجم.

آسمان حس جنون دلتنگی غم ماه‌گرفتگی
6 نظر »

عاشق شوید

ارسال شده در 4ام مرداد, 1397 توسط سایه در دل نوشته, انقلاب افراط ها و افریط ها

برای هرکسی فصلی است به نام فصل عاشقی. عشق زیباترین فصل از عمر چند ساله ی ماست. فصلی که دستور زبانی دارد که شاید خاص دل تنهایی تو باشد. وقتی عشق به سراغتان آمد او را پس نزنید. شاید بهت زده شوید وقتی دلتان ایست می‌کند. نفس زدنتان آهنگین شود. دلتان از صدای چک چک عشق هول بردارد. دنیا برایتان رنگین تر از قبل و کوچکتر از همیشه‌اش باشد. طبیعی است که با عشق چهره‌تان به تبسمی ریز گشوده شود.گونه هایتان گل بریزد و به سرخی کم رنگی نقاشی شوند.چشم‌هایتان به شراب نگاه معشوق مست شوند. کویر دلتان سبز شود. هرم نفسهایتان به گرمی آتش سوزان شود. اگر جهانتان خالی‌ست عاشق شوید. بگذارید لحظه‌هایتان به آبی فیروزه‌ای عشق آرامش بگیرد. بگذارید کسی باشد که خلوت‌هایتان با رژه‌های بی‌وقفه‌ و شیرین او شلوغ شود‌. بگذارید فکرتان بابودن کسی جذاب و دوست‌داشتنی شود. بگذارید کسی باشد که با اطمینان به شما بگوید دنیایی من بدون تو و دنیایی تو بدون من چیزی کم دارد. چیزی از جنس بودن من و تو. بگذارید کسی باشد که بدون شما زندگی برایش سرد، خشن و دردآور باشد. فقط کافیست عاشق شوید اما بدانید قبل از عاشق شدنتان عاقل شوید.

سایه نوشت: فیلم پدر، فیلم جذاب و دوست داشتنی و در عین حال چالش برانگیز است. عشق لیلا به حامد دوست داشتنی است.اما در مقابلش عشق حامد به لیلا را ضایع کننده عشق محکم لیلا می‌دانم. عشق لیلا، از جنس عشق زلیخاست. پاک و سزاوار بهترین‌ها. با اینکه دوست دارم لیلا هر چه زودتر به معشوقه‌اش برسد به همان اندازه هم منتظرم تا حامد دوست‌داشتنی فیلم دلیل محکمی برای عاشق شدن داشته باشد. البته سایه خود درگیری دارد و گاهی هم نظرش این است که عاشق شدن دلیل نمی‌خواهد. می‌خواهم خودم را نقد کنم زیرا یک جوان مذهبی حافظ قرآن بی دلیل عاشق نمی‌شود. نمی‌توانم تصور کنم حامدی که یوسف‌وار از دست زنان هوس‌باز مصری خودش را از پنجره به پایین پرت کرد حالا عاشق زلیخا شود آن هم بی‌دلیل. عاشق دختری که هیچ تناسبی با او ندارد. یکباره در مقابل همه به خاطر عشق بی دلیلش چهره به چهره، فیس تو فیس زل بزند به زلیخا…بی دلیل…  سایه هوچنان با خودش درگیر است و هنوز عشق را بی دلیل می‌داند می گویید اول دلیل نمی‌آید و بعد عاشق شویم اول عاشق می‌شویم بعد دلیل می‌آوریم که چه شد که عاشق شدیم….

سایه نوشت: نقش پدر حامد را بسیار دوست دارم. خیلی عالیه. اینم بگم که از همین حالا غصه‌م شده که چرا حامد میمیره :((

حامد سریال پدر سینامهرداد(سهیلی) عشق لیلا یوسف
4 نظر »

سایه...

ارسال شده در 31ام تیر, 1397 توسط سایه در دل نوشته

چرا واژه‌ها را گم می‌کنم. دیوانه می‌شوم از درگیر شدن با ذهن خسته‌ام. آوار می‌شود بر دلم تمام گفته‌های که نگفته‌ام. امروز شکننده‌تر از شاخه‌ی خشکیده‌ی آفتاب خورده‌ام. این طوفان دلتنگی آرامشم را و این سیلاب بی‌قراری قرارم را و این کابوس بی تو بودن خودم را از من گرفته.

 

سایه نوشت: اجازه، می شود نباشم. باید بمیرم تا شاید دوباره زنده شوم. من به یک مرگ اجباری محتاجم…

ای کاش‌های سایه:  ای کاش خوابی طولانی من را در آغوش بکشد که بیداریش فراموشی باشد. فراموشی یک دنیا، یک نمی‌دانم کجایی که نمی‌دانم چه نام دارد…

ای کاش سایه ‌ها می‌دانستند که همیشه مهربان بودن خوب نیست گاهی ذوب می‌شوی آب می‌شوی. سایه جان، نور آفتاب قاتل مهربانی توست. با تمام ظاهر زیبا و دلفریبش چشمت را می زند که نابودت کند. خودت را دریاب…

دلتنگی سایه فراموشی مرگ واژه
2 نظر »
  • 1
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 26
  • ...
  • 27
  • 28
  • 29
  • ...
  • 38
«رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ»

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دل نوشته
  • نهج البلاغه
  • معرفی کتاب
  • آه نوشته
  • جیز های فضای مجازی
  • انقلاب افراط ها و افریط ها
  • مثبت جمهوری اسلامی
  • شعر
  • خاطره
  • داستان
  • صحیفه سجادیه
  • معرفی فیلم

پیوندهای وبلاگ

  • یاس کبود
  • تسنیم
  • یار مهدی
  • پاییز
  • عصر غربت لاله‌ها
  • خط خطی های ذهن من
  • رشحه
  • چرند و پرند

آخرین مطالب

  • تلخ اما دوست داشتنی
  • "خامنئی"
  • زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • به زیبایی عقل و احساس
  • یک عاشقانه‌ی سیاسی
  • سانتاماریا
  • کتاب خاطرات مونس الدوله
  • ریاض هستم، یک پسر الجزایری
  • سلام به تویی که هرگز نیامدی!
  • مهد سلیمانی‌ها

آخرین نظرات

  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • منمد۶ در عَصَیْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • ... در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • یا کاشف الکروب  
    • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • رشحه در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ...  
    • ...
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ریحانة الحسین(س)  
    • ریحانة الحسین (سلام الله علیها)
    • موسسه آموزش عالی حوزوی ریحانة النبی سلام الله علیها - اراک
    در عالم مجازی محضرخداست
  • مهیار  
    • رشحه
    در "خامنئی"

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس