عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

  • خانه
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 38

حالا انگار چی شده :)

ارسال شده در 14ام آذر, 1397 توسط سایه در دل نوشته

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. دختری بود به نام سایه که دروبلاگستانی روزگار می‌گذراند. این وبلاگستان برایش سرزمین رویایی بود که با هیچ کجای مجاز آباد برابری نمی‌کرد. در آنجا دنیایی داشت پروانه‌ای و رویایی. روزها صبح خروس خوان کلیک می‌کرد و وارد سرزمین رویاییش می‌شد. یک روز از همین روزها که داشت با لباس گلدار همیشه‌گی‌اش قدم بر چشمان مجاز می‌گذاشت و از ذهن پریشانش واژه  می‌چید. که با واژه‌ها پذیرایی دوستان باشد.

 شد آنچه که نباید می‌شد. تصمیم گرفت که نباشد. چنین شد که او بقچه‌ی دلتنگی‌ها و خاطراتش را بست و رفت. اما از قضای روزگار دوستانی داشت در وبلاگستان که همه از محبت و مهربانی قابل قیاس با هیچ احدالناسی نبودند و نخواهند بود. همه‌ی این دوستان به یک طرف و رفیق شفیق سریشی هم یک طرف.

سایه مانده بود دلِ خودش را بدست آورد یا دلِ دوستان را. این شد که پا گذاشت روی دلِ خودش و به خانه‌اش برگشت.

 

سایه نوشت: من اومدم :)

سایه نوشت مجاز آباد وبلاگستان
16 نظر »

گیرم هوای پر زدنم هست! بال کو...

ارسال شده در 15ام آبان, 1397 توسط سایه در دل نوشته

از دیشب یک ریز در گوشش می‌خوانم دختر همیشه که نباید همه چیز خوب باشد! گاهی دنیایی صورتی دخترانه و دست نخورده‌ات باید بهم بریزدتا تو خودت را دو دستی دست خدا بسپاری و بگویی از حالا به بعد با خودت… خودت می‌دانی و یک دنیا دلتنگی من!

اما سایه گوشش بدهکار حرفهای من نیست. دلش یک شیطنت ریز می‌خواهد. می‌گوید حالا که ریشه دوانده در لحظه لحظه‌ی زندگیم نمی‌شود. آنقدر عمیق شده که جز بودنش… سکوت می‌کند که شاید من شاعرانه‌هایش را کامل کنم. می‌گویم خودت را ولو کن در آغوش خدا، تا راحت شوی از این همه دلتنگی و وابستگی… مدام زمزمه می‌کند چه درد بی درمانی‌ست دلتنگی. عجب بازی‌ناجوانمردانه‌ای‌ست هرچه از جنس وابستگی‌ست….آرام در خودش می‌ریزد و مشق می‌کند، بر سر در دلتنگی‌هایش که من از تُ عبرت نمی‌گیرم دوست دارم تو را بارها و بارها تجربه ‌ات کنم…

باید برود، کوچ کند، هر کس دلش از اینجا می‌گیرد باید پرواز کند. لبخند می‌زند مژه‌هایش را حجاب چشمان نم زده‌اش می‌کند مثل همیشه می‌گوید …گیرم هوای پر زدنم هست! بال کو…

پُر از بغض‌ام …

سایه نوشت: شاید  دیگه اینجا نباشم…. لطفا فحش ندید. دلم براتون تنگ میشه… از همین‌جاهم دستای پشتیبان رو می‌بوسم و ازش می‌خوام نیاد دنبالم…. البته کلا محو نمی‌شما وبلاگ مرکز تخصصی معصومیه را به روز می‌کنم تولیدی نیست اما مطالب ناب و خوشگل میزارم… با نظراتتون اونجارو هم گرم کنید رنگی پنگی کنید…. سایه نوشت‌هام رو فعلا تویی دفتر خاطراتم یا یه وبلاگ گمنام دیگه ثبت می‌کنم… همه‌ی اینا بستگی داره بتونم دوریتون رو تحمل کنم یا نه… چون دلم خیلی کوچیکه تاب این یه دلتنگی رو دیگه نداره. یه چیز دیگه اینکه می‌دونم قدرت پشتیبان و دوستان خوبی چون شما  از ارداه‌ی من بیشتر…

دل زدگی دلتنگی سایه نوشت وابستگی کوچ کردن
70 نظر »

باور کن عشق زیباست....

ارسال شده در 15ام آبان, 1397 توسط سایه در دل نوشته

جوانتر که بودم پُر از شور و نشاط بودم. حالا که به عقب برمی‌گردم خودم متوجه پژمرده‌شدنم می‌شوم. گاهی دلم برای آنروزها که غرق در رویاهای کوچک و بزرگ بودم تنگ می‌شود. برای تمام بچگی‌هایم و بلند پروازی‌هایم. برای تمام کله شقی‌هایم. دیروز دوستی به من گفت خوش بحالت که این همه سرزنده و سر حالی. می‌گفت با تو بودن آرامم می‌کند. می‌خواستم همانجا دودستی خودم را محکم بغل کنم برای خودم خوشحال شدم اما برای دوستم خیلی خیلی ناراحت. از چشماهایم نخوانده بود دلتنگی هایم را.. نمی‌دانست سایه همان سایه‌ی قبل نیست دلش کم آورده خیلی جاها شکسته… با خودم گفتم بعضی ها چقدر سخت زندگی می‌کنند که روزهای دلتنگی تو برای آنها نشاط آور است…

فکرم مشغول دوستم بودکه  بی اختیار سر از داستان نیمه نوشته‌ام در آوردم. داستانی که با انگیزه شروع شد اما نیمه‌های راه رهایش کردم. داستانی که شاید هیچ وقت تمام نشود. شما که غریبه نیستید این روزها حالم را بد می‌کند. داستانی که دوستش دارم اما این روزها  سادگی‌های فهیمه حالم را بد می‌کند… اما امشب یک قسمت از آن را با عشق تقدیم می‌کنم به دوست عزیزم!!!

… فهیمه…

-درونت جنجالی بپا می‌شود، راه فرار نداری .تپش قلبت به حدی تند می‌زند که سینه‌ات گنجایش قلبت را ندارد. گاهی قلبت ایست می‌کند.  زبانت بند می‌آید. لکنت زبان مانع می‌شودکه حرفت را بزنی. حرف‌هایت فراموشت می‌شود. چشمانت خیره می‌شوند. راه می‌گیرند، تعقیب می‌کنند معشوقه ای را که هیچ حس تو را نمی‌داند. هرچه خودت خودت را صدا کنی نمی‌شنوی . از خودت دورتر و هر لحظه به او نزدیک تر می‌شوی.

-چِرت می‌گی فهیمه.

-فقط منتظری تو را ببیند . نامت را بخواند … فهیمه… زیباست نه! تو هول می‌شوی. چه این لحظه آرامت می‌کند، با تمام اضطرابی که به جانت می‌اندازد. یخ می‌کنی، توان ایستادن نداری. مانده‌‌‌‌ای چگونه جوابش را بدهی . می‌گویی بله و جان به لبت می‌آید.

-بلند شو دیوانه..

-باور کن عشق زیباست….

باور کن عشق زیباست.... سایه نوشت
10 نظر »

چشم‌های قاب گرفته :)

ارسال شده در 11ام آبان, 1397 توسط سایه در دل نوشته

فکر کنم چشم‌هایم ضعیف شده باشند چون برای خواندن زیر نویس تلویزیون هزار جور عور و ادا در می آورم آخرش هم از بقیه کمک می‌گیرم. برای اطمینان، چون در ۹۰درصد از موارد درست خوانده‌ام البته از روی حدس. استیکرها در برابر قیافه‌ی من به هنگام خواندن زیر نویس تلویزیون و مطالب ریز تابلوها کم می‌آورند.

شاید هم ضعیف نشده‌باشند و مشکل از نوشته‌ها باشد که راه می‌گیرند جلو چشم‌های من. سر جایشان بند نمی‌شوند. رژه می‌روند. بالا و پایین می‌شوند. دوس دارند غلو کنند و بیشتر از آنچه هستند نشان داده شوند. هر چه هست زیر سر این ماس ماسَکه. گوشی‌ این همراه همیشگی را می‌گویم. 

سایه نوشت: یعنی برم دکتر برای من عینک می‌نویسه. با اینکه اصلا از عینک خوشم نمیاد و هنوز نرفتم دکتر اما چند مدل عینک را امتحان کردم ببینم کدوم بیشتر بهم میاد‌. یک دوستی می‌گفت عینک بد نیست یعنی چشم هات قاب گرفته می‌شوند…. گفتم بدونید شاید من هم چشمامو قاب گرفتم ;-)

سایه نوشت عینک قاب ماس ماسَک چشم ضعیف
18 نظر »

یادم تو را فراموش

ارسال شده در 9ام آبان, 1397 توسط سایه در دل نوشته

گله داشت از این بازی پانتومیم
از سکوت….
از حرفهای که در میانه راه بین گفتن و نگفتن مانده‌اند، لانه کرده‌اند….
می‌ترسید که یک روز حرفهای نگفته‌اش سرپیچی کنند دورش بزنند…
با چشم‌هایش دست به یکی کنند…
زودتر دست بکار شد
یواشکی در گوشش خواند
می‌خواهم سمتت بیاییم …
اما می‌دانم
دلتنگی تکراری ترین بهانه‌ست…
خوب است بگویم دم دستی ترین بهانه…
چه بیزارم از این بهانه…
از گفته‌اش پشیمان شد
بغض کرد
آرام آرام زمزمه کرد
یادم تورا فراموش….
و رفت…

سایه نوشت پانتیموم یادم تورافراموش
8 نظر »
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 38
«رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ»

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دل نوشته
  • نهج البلاغه
  • معرفی کتاب
  • آه نوشته
  • جیز های فضای مجازی
  • انقلاب افراط ها و افریط ها
  • مثبت جمهوری اسلامی
  • شعر
  • خاطره
  • داستان
  • صحیفه سجادیه
  • معرفی فیلم

پیوندهای وبلاگ

  • یاس کبود
  • تسنیم
  • یار مهدی
  • پاییز
  • عصر غربت لاله‌ها
  • خط خطی های ذهن من
  • رشحه
  • چرند و پرند

آخرین مطالب

  • تلخ اما دوست داشتنی
  • "خامنئی"
  • زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • به زیبایی عقل و احساس
  • یک عاشقانه‌ی سیاسی
  • سانتاماریا
  • کتاب خاطرات مونس الدوله
  • ریاض هستم، یک پسر الجزایری
  • سلام به تویی که هرگز نیامدی!
  • مهد سلیمانی‌ها

آخرین نظرات

  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • منمد۶ در عَصَیْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • ... در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • یا کاشف الکروب  
    • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • رشحه در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ...  
    • ...
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ریحانة الحسین(س)  
    • ریحانة الحسین (سلام الله علیها)
    • موسسه آموزش عالی حوزوی ریحانة النبی سلام الله علیها - اراک
    در عالم مجازی محضرخداست
  • مهیار  
    • رشحه
    در "خامنئی"

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس