یادم تو را فراموش
گله داشت از این بازی پانتومیم
از سکوت….
از حرفهای که در میانه راه بین گفتن و نگفتن ماندهاند، لانه کردهاند….
میترسید که یک روز حرفهای نگفتهاش سرپیچی کنند دورش بزنند…
با چشمهایش دست به یکی کنند…
زودتر دست بکار شد
یواشکی در گوشش خواند
میخواهم سمتت بیاییم …
اما میدانم
دلتنگی تکراری ترین بهانهست…
خوب است بگویم دم دستی ترین بهانه…
چه بیزارم از این بهانه…
از گفتهاش پشیمان شد
بغض کرد
آرام آرام زمزمه کرد
یادم تورا فراموش….
و رفت…
نظر از: تســـنیم [عضو]
میشه ی بار اونی بشه که میخوای … ولی نه نمیشه (و این لحظه است که دلم را زیر جفت پاهایم مدفون می کنم و دلتنگی را به جان می خرم )
گاهی آدم دلتنگ ی لحظه میشه و شاید اون ی لحظه تا آخر عمر تکرار نشه …پس یادم تو را فراموش…
پاسخ از: سایه [عضو]
گاهی آدم دلتنگ ی لحظه میشه و شاید اون ی لحظه تا آخر عمر تکرار نشه ….. واقعا تکرار نمیشه :(
پاسخ از: سایه [عضو]
عجیب…..
نگو آلوده باید گفت آغشته به نفسهای توست …اگر آلوده بود دلتنگی نداشت خیلی راحت فراموش میشد :)
______________
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
ای کاش ازین کوچه گذر داشته باشد
عشق است بلای من و من عاشق عشقم
این نیست بلایی که سپر داشته باشد
بیت وسطیاشو خوردم :))))
نظر از: نور [بازدید کننده]
چرا فراموشی ؟؟؟
پاسخ از: سایه [عضو]
بهترین کاره :))
نظر از: MIMSHIN [عضو]
پاسخ از: سایه [عضو]
سلام مریم جان
خوش اومدی عزیزم
_____________
تلخه تلخ :(
فرم در حال بارگذاری ...