عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

  • خانه
  • « کجا برویم؟
  • من را باور کن... »

یک یادداشت ساده

ارسال شده در 19ام خرداد, 1398 توسط سایه در انقلاب افراط ها و افریط ها

می‌شود داستان زندگی بعضی‌ها اشتباه نوشته شده باشد. مادرم می‌گوید اگر هم بی‌غلط باشد، شاید کسی از قصد نامه‌ی از پیش نوشته شده‌ی زندگی‌ات را عوض کرده باشد.

از حرف‌هایش اینطور فهمیدم که پدرش با آنها زندگی نمی‌کند، فقط گاه گداری برای گرفتن پول تو جیبی‌اش به خانه می‌آید. می‌گفت تکیه گاه مادرش هست و این را از خدا به همراهی که هر روز با بغض بدرقه‌ی راهش می‌کند می‌فهمد. از اینکه هر روز دست سپیده را در دستش می‌گذارد و می‌گوید مراقبش باش می‌فهمد. می‌گفت مادرم دوست ندارد من کار کنم. برای همین شب‌ها که به خاطر خستگی و درد پاهایم خواب به چشمانم نمی‌آید خودم را به خواب می‌زنم که او متوجه نشود.
تمام روز را به او فکر می‌کنم. سعی کردم تا با او حرف می‌زنم احساساتی نشوم. اشک نریزم. هر چند سخت بود برایم بزور لبخند زدن.
اسمش را که پرسیدم گفت برای چه می‌پرسی؟ نمی‌دانم از کجا شروع شد به خود که آمدم، دیدم مشغول صحبت با او هستم. امیر پسر 12 ساله‌ای که داشت درد زندگی‌اش را برای من می‌گفت. باد به غبغب انداخته بود و از خواهر و مادرش برایم می‌گفت: اینکه مثل مرد مراقبشان است. درست است که 12 سال بیشتر ندارد، سواد خواندن و نوشتن نمی‌داند، اما الفبای مردانگی را خوب می‌داند. اینکه درد خواهرش سپیده را می‌فهمد و یکی دوسال دیگر که اوستا شد نمی‌گذارد سپیده کار کند. مدام می‌گفت خودم به جهنم برای سپیده ناراحت هستم. دوست نداشت خواهرش در برابر دخترهای که از او گل می‌خرند تحقیر شود.
گفتم به جز سپیده بازهم خواهر داری؟
گفت: فرشته. نمی‌خواست بیشتر در مورد فرشته حرف بزند ناخن انگشت اشاره‌اش را شروع کرد به جویدن. کنجکاو شده بودم که فرشته کجاست؟
بغض کرد و گفت: نمی‌دانم!
نمی‌دانستم باید چه کار کنم. بطری آبی که همراهم بود به طرف او دراز کردم. گفت: «نه نمی‌خواهم من اصلا برای تو حرف می‌زنم که چه؟ تو چکار می‌توانی برای من بکنی؟ از طرف کجا آمده‌ای؟ بهزیستی؟»

راست می‌گفت من از طرف کجا رفته بودم؟ چرا با احساسات پاک او بازی کردم؟ مگر کار بهتری برایش سراغ داشتم؟ اصلا من اینجا چه کار می‌کنم. برای نوشتن یک یادداشت ساده داشتم غرور پسرکی که به دید خانواده و اطرافیانش مردی درد کشیده و زجر کشیده بود را با نگاه ترحم آمیزم له می‌کردم. با خودم گفتم آن همه موضوع برای نوشتن چرا من باید این را انتخاب کنم. دیشب تا نیمه‌های شب پای کلیپ‌های کودکان کار اشک ریختم، اما با اشک ریختن و احساس همدردی نمی‌توانیم آنها را درک کنیم.
گوشیم را از کیفم بیرون آوردم: بلند شد و گفت:« ها خبرنگاری؟ حالا می‌خواهی از من عکس بگیری؟»
گفتم نه امیر جان عکس نمی‌گیرم. نمی‌توانم این غرور و حسِ پاکِ مردانگی‌ات را در یک عکس جمع کنم.
از او خداحفظی کردم و تمام مسیر برگشت را به حرف‌هایش فکر کردم. می‌گفت:« زندگی خشن‌تر ازآن است که من بنشینم و کودکی کنم. من زود بزرگ شدم. مردی شدم. دل خوشی‌ام همین است که جایی من را بزرگ مرد کوچک خطاب کنند. بازیگوشی‌هایم را جا گذاشته‌ام در همان چهار پنج سالگی‌ام. می‌دانم یک روز بی‌حساب می‌شوم با دزد کودکی‌هایم».
شاید راضی نبود اما از نیمه‌های صحبتمان صدایش را ضبط کردم. حالا که دو سه ساعتی از آن می‌گذرد نشسته‌ام و دوباره گوش می‌کنم می‌گوید:« من بر خلاف مادرم فکر می‏‌کنم اگر کار وجود نداشت اصلاً زندگی کردن معنی نداشت. کار است که زندگی را به وجود می‌‏آورد، قبول دارم کار برایم زود است ». به اینجا که می‌رسد بغض می‌کند. آب دهانش را قورت می‌دهد و ادامه می‌دهد. «من از این سال‏های که گذشت چیزی از زندگی کردن نچشیدم به جز این که صبح زود از خواب ناز بیدار شدم و به دنبال رویایی گمشده‌‏ام از خانه بیرون زدم. من روز خود را به این امید شب می‌کنم که به خانه پولی آورده باشم.»
از او پرسیده‌ام ناراحت نیستی که باید کار کنی؟
با خنده می‌گوید: « همیشه از خودم این سوال را می‌پرسم که چرا باید کار کنم؟ در حالی‏که هم‌سن و سال‌هایم باید در کوچه و پارک‏‌ها در حال تفریح و سرگرمی باشند. در حال درس خواندن باشند. شاید این روزهایی که من کار می‏‌کنم دوباره بر‏گردد. شاید دوباره متولد شوم .»
نتوانستم همان‌جا جوابش را بدهم اما می‌نویسم امیرجان، این روزها برگشتنی نیست و زمان هم هیچ‌‏وقت به عقب برنمی‏‌گردد.

سایه نوشت: نوشتن از کودکان کار برایم سخت بود چون نمی‌توانستم حسی که آنها به زندگی دارند را درک کنم. دیدن فیلم‌های منتشر شده دراینترنت و شبکه‌های اجتماعی هم نمی‌توانست به من کمک بکند. برای همین تصمیم گرفتم با یکی از آنها از نزدیک صحبت کنم. تقریبا دو سه ساعتی در شهر گشتم تا امیر را دیدم. نام اصلیش امیر نبود…

روز جهانی مبارزه با کار کودک سایه نوشت کودکان کار
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(14)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
14 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

نظر از:  
  • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
  • تازه های کوثر

5 stars

سلام دوست عزیز
تصمیم داریم دراین وبلاگ کارگاه آموزشی پایان نامه نویسی(مساله شناسی) برگزار کنیم .
کارگاه از تاریخ 98/1/1 هفته به طور منظم برگزار می شود.خوشحال می شویم با ماهمراه باشید.
شرکت شما در این جلسه منوط به انجام و ارسال تکالیف داده شده از طریق نظرات است.
https://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/

1398/04/24 @ 12:03

نظر از:  
  • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
  • تازه های کوثر

5 stars

سلام دوست عزیز
تصمیم داریم دراین وبلاگ کارگاه آموزشی پایان نامه نویسی(مساله شناسی) برگزار کنیم .
کارگاه از تاریخ 98/1/1 هفته به طور منظم برگزار می شود.خوشحال می شویم با ماهمراه باشید.
شرکت شما در این جلسه منوط به انجام و ارسال تکالیف داده شده از طریق نظرات است.
https://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/

1398/04/24 @ 11:44

نظر از: عابدی [عضو] 
  • زینبیه ایوان

5 stars

به یمن میلادت، ذره ذره نور می‏شویم و قطره قطره حضور

و دل را به سرای کرامتت دخیل می‏بندیم تا در روز مقدس تولد تو با دست‏های پاکت تطهیر شویم . . .

1398/04/15 @ 09:30

نظر از: ریاحی [عضو] 
  • ریحـانه اصـفهـان

5 stars

سلام چقدر خوبه که برای یه یادداشت ساده این کار رو کردی.
کارت خیلی با ارزشه
و امیر
سکوت

1398/03/26 @ 13:14

پاسخ از: سایه [عضو] 
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سبک زندگی رضوی
  • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
  • وبلاگ من
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

سایه
5 stars

اما بعدش خیلی حس بدی داشتم :( هی با خودم می‌گم من که نمی‌تونستم براش کاری انجام بدم چرا بی خودی وقتشو گرفتم. حتی اگر یه در صد هم فکر کرده باشه که شاید من بتونم براش کاری انجام بدم هم گناه کردم:/

1398/03/27 @ 00:15

پاسخ از: ریاحی [عضو] 
  • ریحـانه اصـفهـان

5 stars

امیدوارم مسئولی بخواند - دلسوز-
شاید، خدا را چه دیدی، شاید….

1398/03/27 @ 09:56

پاسخ از: سایه [عضو] 
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سبک زندگی رضوی
  • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
  • وبلاگ من
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

سایه
5 stars

خدا کنه حدیث جان :)
یعنی یه مسئول پا می‌شه بیاد وبلاگ من را بخونه :/

1398/03/27 @ 10:38

پاسخ از: ریاحی [عضو] 
  • ریحـانه اصـفهـان

5 stars

بله باید بخونه وگرنه می رم پوستشو می کنم

1398/03/27 @ 11:30

پاسخ از: سایه [عضو] 
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سبک زندگی رضوی
  • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
  • وبلاگ من
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

سایه
5 stars

بهش می‌گم بیاد ببینه تو خودتو ناراحت نکن :))

1398/03/27 @ 12:39

نظر از: عابدی [عضو] 
  • زینبیه ایوان

5 stars

پراز درد ای کاش همه بدانند
در وبلاگ ما نظر دهید
https://ivan.kowsarblog.ir/

1398/03/26 @ 08:48

پاسخ از: سایه [عضو] 
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سبک زندگی رضوی
  • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
  • وبلاگ من
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

سایه
5 stars

همه می‌دانند ای کاش یه کاری می‌کردن:(

1398/03/26 @ 09:23

نظر از: Mim.Es [عضو] 
  • قدم‌های عاشـ ـقی
  • کویرم تشنه باران

5 stars

اما این نوشته بیش از یک یادداشت ساده‌ست! حرفهای زیادی برای گفتن داره! و چقدر دردناکِ! :((

1398/03/25 @ 22:37

پاسخ از: سایه [عضو] 
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سبک زندگی رضوی
  • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
  • وبلاگ من
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

سایه
5 stars

حرفهای زیادی که گوش شنوای مسئولان رو‌می‌خواد :/

1398/03/25 @ 23:00

نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 
  • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
  • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ

5 stars

با سلام واحترام
مطلب شما در قسمت مطالب منتخب درج گردید.
موفق باشید

1398/03/21 @ 14:35


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

«رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ»

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دل نوشته
  • نهج البلاغه
  • معرفی کتاب
  • آه نوشته
  • جیز های فضای مجازی
  • انقلاب افراط ها و افریط ها
  • مثبت جمهوری اسلامی
  • شعر
  • خاطره
  • داستان
  • صحیفه سجادیه
  • معرفی فیلم

پیوندهای وبلاگ

  • یاس کبود
  • تسنیم
  • یار مهدی
  • پاییز
  • عصر غربت لاله‌ها
  • خط خطی های ذهن من
  • رشحه
  • چرند و پرند

آخرین مطالب

  • تلخ اما دوست داشتنی
  • "خامنئی"
  • زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • به زیبایی عقل و احساس
  • یک عاشقانه‌ی سیاسی
  • سانتاماریا
  • کتاب خاطرات مونس الدوله
  • ریاض هستم، یک پسر الجزایری
  • سلام به تویی که هرگز نیامدی!
  • مهد سلیمانی‌ها

آخرین نظرات

  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • منمد۶ در عَصَیْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • ... در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • یا کاشف الکروب  
    • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • رشحه در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ...  
    • ...
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ریحانة الحسین(س)  
    • ریحانة الحسین (سلام الله علیها)
    • موسسه آموزش عالی حوزوی ریحانة النبی سلام الله علیها - اراک
    در عالم مجازی محضرخداست
  • مهیار  
    • رشحه
    در "خامنئی"

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس