عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

  • خانه
  • « یک یادداشت ساده
  • سهم من در امنیت کشورم »

من را باور کن...

ارسال شده در 11ام خرداد, 1398 توسط سایه در صحیفه سجادیه

بدون آنکه نظر من را بپرسد گفت: صد البته، درست می‌فرمایید. این ورپریده مقصر است. خورده شیشه دارد. می‌دانم که اگر لج کند کوتاه بیا نیست امّا این جا فرق می‌کند باید بفهمد که نمی‌شود روی حرف معلمش حرف بزند.رو کرد به من و ادامه داد که زبان درازی هم حد و اندازه دارد. یک کلمه بگو شکستم و تمام. جانت که بالا نمی‌آید. با چشم و ابرو هم به من می‌گفت که آبروی ریخته‌اش را با یک معذرت خواهی جمع کنم و بگویم غلط کرده‌ام!

اما من نبودم. کار من نبود. بچه‌ها شاهد بودند حالا مادرم چرا اصرار داشت که من بگویم غلط کرده‌ام خدا می‌داند. همیشه همین طور است بقیه گند بالا می‌آورند و مادرم از دیوار بچه‌هایش کوتاه‌تر نمی‌بیند. دست ما را می‌گیرد مثل این بازپرسها و جلوی بقیه از ما اعتراف می‌خواهد. اعتراف به چیزی باید بکنیم که خودمان هیچ وقت به خاطر سرزنش‌هایش جرات نکرده‌ایم دست بزنیم. حالا امروز هم دست پاچه بلند شده آمده مدرسه که بگوید بچه‌ام غلط کرده، نفهمیده. حالا که شما می‌گویید او شیشه شکسته پس شکسته!

برای هر اتفاقی پیاز داغش را زیاد می‌کند که یعنی من هم مثل شما از دست این بچه عاصی هستم خودم هم کلافه شده‌ام! با دستان خودش ما را سر میز محاکمه می‌نشاند. چنان آب در آسیاب معلم و مدیر شاکی‌ام می‌ریزد که کفه ترازوی حق به جانب بودن آنها بر منِ یکه و تنها برتری می‌کند. از من هم می‌خواهد که به دست و پای آنها بیفتم و بگویم ببخشید تا آنها برای کار اشتباهی که نکرده‌ام منت سرم بگذارند و من را ببخشند.

همینکه معلمم از جایش بند شد که بدون توجه به من از کلاس بیرون برود و من و مادرم را به مدیر و قضاوتش در مورد من بسپارد، مادرم گفت خانم معلم یک لحظه صبر کنید و با کف دستش محکم به سرم کوبید که خب بگو چرا لال شده‌ای؟

از این صحنه‌ی تکراری حالم بهم می‌خورد. جرأت ندارم به مادرم نگاه کنم. دستش را بگیرم. از زیر چشم با ترس به صورتش که پر از حس حقارت، خودکم‌بینی و یک دنیا حسرت به خاطر گذشته‌ای که آینده‌ای تلخ را برایش رقم زده است نگاه می‌کنم. چقدر این تصویر به آینده‌ی من نزدیک است. صورتِ امروزِ مادرم آیینه‌ی فردای من است. انگار صورتم را در تنور کرده‌اند. حرارت و سرخی‌اش را حس می‌کنم. من را گیر انداخته‌اند. باید بگویم غلط کردم. ببخشید. دیگر از این غلط‌ها نمی‌کنم. به جان مادرم هم قسم بخورم تا دلش را به دست آورم. آن هم برای چیزی که من فقط تماشاچی بوده‌ام.

شاید شما هم در اطراف خودتان دیده باشید والدینی که خودشان را در میان افراد جامعه که از موقعیت خوبی برخوردار هستند کوچک و حقیر می‌بینند. به خیالشان قشر باسواد و تحصیل کرده‌ی جامعه هر چه بگوید درست است وباید پذیرفته شود. این‌ها کسانی هستند که چوب بی‌تفاوتی والدینی را می‌خورند که برای آنها فرصت کافی نداشته‌اند یا برایشان مهم نبوده که استعداد فرزندانشان کشف شود و در زندگی موفق شوند.

بسیاری از والدین عدم موفقیت و به نوعی شکستشان در زندگی را می‌خواهند با موفقیت فرزندانشان جبران کنند. دوست دارند اگر خودشان امکان تحصیل برایشان فراهم نبوده حالا به هر طریقی فرزندشان بهترین مدرسه، بهترین دانشگاه و در نهایت بهترین شغل را داشته باشد، آن هم در رشته‌ی مورد علاقه‌ی پدر یا مادر!

اما در این میان هستند پدر و مادرانی که به علت دیده نشدن در خانواده نمی‌توانند حتی به علاقه‌های هم که نتوانستند دست پیدا کنند، فکر کنند و حتی تصور کنند که فرزندشان شاید بتواند به آن چیزی که آنها دوست داشتند برسد. درس بخواند و در جامعه حرفی برای زدن داشته باشد. این والدین دچار خود کم بینی هستند که نه تنها خودشان اعتماد بنفس ندارند که حقارت و خود کم بینی و عدم اعتماد بنفس را هم در وجود فرزندشان پایه گذاری می کنند و مانع از بروز استعداد‌های آنها می‌شوند. علاوه بر کور کردن ذوق و استعداد در بسیاری از مواقع به علت عدم توانایی در دفاع از خودشان موجب سرخوردگی فرزندان هم می‌شوند.

این والدین معمولا فرزندان خودشان راتحسین نمی‌کنند و موفقیت آنها را یا نمی‌بینند یا ناچیز می‌دانند، در حالی که در تربیت فرزند به بالا بردن عزت نفس تاکید بسیاری شده است و توصیه شده بر چشم پوشی بر خطایی آنها. امام سجاد علیه السلام در دعای 25، صحیفه‌ی سجادیه می فرمایند: وَ اَعِنّی عَلی تَربِیَتِهِم وَ تَأدیبِهِم وَ بِرِّهِم…«خدایا مرا در تربیت و ادب آنها و نیکویی و احسان در حقشان یاری فرما… » آیا بزرگ شمردن فرزند، تحسین و نادیده گرفتن خطاها و اشتباهات آنها جز نیکویی و احسان در حق فرزندان است…


سایه نوشت: چهار سال پیش به عنوان مربی حلقه‌های صالحین با یک گروه از نوجوانان دوست داشتنی هفته‌ای دو ساعت از همه چیز می‌گفتیم. مورد اعتمادشان بودم برای من از خودشان و خانواده و مشکلاتشان می‌گفتند.. این‌هم داستان تلخ و زجر آور یکی از آنها بود. همیشه دوست داشت برای یک بار هم که شده مادرش او را باور می کرد :/

دعای 25 صحیفه‌ی سجادیه سایه نوشت صحیفه سجادیه
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(6)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
6 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

نظر از: Mim.Es [عضو] 
  • قدم‌های عاشـ ـقی
  • کویرم تشنه باران

5 stars

وااای تعجب می‌کنم از این مادر! اینطوری چقدر اعتماد به نفس بچه میاد پایین! چقدر سرخورده میشه و …

1398/03/25 @ 22:41

پاسخ از: سایه [عضو] 
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سبک زندگی رضوی
  • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
  • وبلاگ من
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

سایه
5 stars

تعجب نکن!
متاسفانه اعتماد بنفس بچه‌های این مادرا خیلی کمه و هیچ وقت در خودشون نمی‌بینن که بتونن در یک‌ کاری موفق بشن :/
همین دختر جلوی مادرش هیچ‌کاری نمی‌تونست انجام بده اما هر موقع در جمع دوستاش یا همین کلاس من بود دختر موفق و سرحالی بود.
خیلی دوست دارم می‌شد دوباره ببینمش.

1398/03/25 @ 23:06

نظر از: تســـنیم [عضو] 
  • نگــــاه خـــــدا...

تســـنیم
5 stars

سلام
خیلی مفید بود مطلبت ، ببرم واسه مادرم بخونم هر چند دیگه فایده نداره…
یعنی خدا می بخشه معلم سال دوم دبستان من را ؟

1398/03/18 @ 09:23

پاسخ از: سایه [عضو] 
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سبک زندگی رضوی
  • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
  • وبلاگ من
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

سایه
5 stars

سلام تسنیم جان
ممنونم. چی بگم. از این معلما متاسفانه زیاده :/ بگم ببخش تا خدا ببخشه اما خدا همچین معلمای رو نمی‌بخشه :)
منم از این دست معلما کم نداشتم اما خداروشکر مادرم هیچ وقت پشتم رو خالی نکرد. باورت نمی‌شه من چقد از معلم سال سومم بدم میاد و هنوز نتونستم ببخشمش. یه خاطره ی خوش ازش ندارم :)))

1398/03/18 @ 13:30

نظر از: ریاحی [عضو] 
  • ریحـانه اصـفهـان

5 stars

سلام قلمت زیباست.
این مدلی رو ندیده بودم. عجب مادری

1398/03/18 @ 07:28

پاسخ از: سایه [عضو] 
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سبک زندگی رضوی
  • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
  • وبلاگ من
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن

سایه
5 stars

سلام حدیث جان. ممنونم :)
بله متاسفانه پدر و مادرا مدلای مختلفی دارن :/

1398/03/18 @ 13:32


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

«رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ»

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دل نوشته
  • نهج البلاغه
  • معرفی کتاب
  • آه نوشته
  • جیز های فضای مجازی
  • انقلاب افراط ها و افریط ها
  • مثبت جمهوری اسلامی
  • شعر
  • خاطره
  • داستان
  • صحیفه سجادیه
  • معرفی فیلم

پیوندهای وبلاگ

  • یاس کبود
  • تسنیم
  • یار مهدی
  • پاییز
  • عصر غربت لاله‌ها
  • خط خطی های ذهن من
  • رشحه
  • چرند و پرند

آخرین مطالب

  • تلخ اما دوست داشتنی
  • "خامنئی"
  • زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • به زیبایی عقل و احساس
  • یک عاشقانه‌ی سیاسی
  • سانتاماریا
  • کتاب خاطرات مونس الدوله
  • ریاض هستم، یک پسر الجزایری
  • سلام به تویی که هرگز نیامدی!
  • مهد سلیمانی‌ها

آخرین نظرات

  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • لطفا بیشتر از این دعا ها بنوسید. بیشتر دلمان برای خدا تنگ می‌شود. التماس دعا در إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ...
  • منمد۶ در عَصَیْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • ... در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در "خامنئی"
  • محبوبه رحیمی  
    • بصیرت سرا
    • وبلاگ من
    در چی شد طلبه شدم
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • یا کاشف الکروب  
    • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
    در تلخ اما دوست داشتنی
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • رشحه در زنانی کوچک با آرزوهای بزرگ
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ...  
    • ...
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در "خامنئی"
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • سایه  
    • چی شد طلبه شدم؟
    • سبک زندگی رضوی
    • مشاوره مرکز تخصصی معصومیه شهرکرد
    • وبلاگ من
    • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند زمن
    در عالم مجازی محضرخداست
  • ریحانة الحسین(س)  
    • ریحانة الحسین (سلام الله علیها)
    • موسسه آموزش عالی حوزوی ریحانة النبی سلام الله علیها - اراک
    در عالم مجازی محضرخداست
  • مهیار  
    • رشحه
    در "خامنئی"

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس