+ چند روز پیش که از مهد آمد ناراحت بود. هم اینکه جواب سلامش را دادم. گفت: _ مامان همین الان زنگ بزن به خانم مدیر و بگو زینب دیگه نمیاد کلاس. _ چرا؟ شکایت داشت از اینکه میخواهد معلم بشود اما مربیاش گفته فقط یک بار در روز! با داستان و قصه آرامش… بیشتر »
کلید واژه: "خاطره"
اینجا گفته بودم که دریک پست جدا مفصل دربارهاش مینویسم. مجرد که بودم همیشه در حال سفر کردن بودم. از این اردو به آن اردو. این دورهمی دوستانه و سفر تمام نشده برنامهای میچیدیم برای سفر بعدی. اینکه کجا برویم؟ چند روزه باشد؟ خیلی وقتها هم خانوادهها ساز… بیشتر »
برایم خاطرات ماه عسلمان را زنده میکند. خاطرات کربلا و بین الحرمین را. انگشترم را میگویم. اما امروز نمیدانم کجا و چگونه نگین عقیق یمنیاش افتاد. قبلا هم یکی دوبار افتاده بود. پیدایش میکردم و میگذاشتم سرجایش. هر بار به خودم میگفتم تا عقیقش گم نشده… بیشتر »
لحظـهای نیست که تو، همینجا،میان این همه دلتنگی نباشی… رویای بودنت مى چکد از تک تک لحظههایم فرقی ندارد کجا ایستاده باشم وسط پاییــز تابستان، بهار یا زمستان… من هر لحظه عاشقـت میشوم! سایه نوشت: خاطرات هی باران میخورند تازه تر میشوند. هر… بیشتر »
وارد گروه شدم. استاد تکالیف انجام شده را مطالعه کرده بودند. به دنبال نقد متن خودم بودم. با بقیه ی نقد ها کار نداشتم. نه اینکه برایم مهم نباشد.اول متن خودم مهم بود. چشم هایم گِرد شد. نظر استاد برایم خیلی مهم و محترم بود امّا اصلا فکر نمی کردم نظرشان این… بیشتر »