تقدیم به استاد رائفی پور
یک روز امام حسن علیه السلام از راهی عبور می کردند.مردی از اهالی شام با حضرت روبرو شد. بدون مقدمه شروع به ناسزا گفتن نسبت به امام علیه السلام کرد. وقتی ناسزا گفتن مرد شامی تمام شد. امام به او نزدیک شد و با تبسم به او سلام کردند.با مهربانی به آن مرد فرمودند: اگر اجازه می دهید به شما کمک کنم. اگر چیزی لازم دارید برایتان فراهم کنم. اگر راه را گم کرده ای آن را به تو نشان دهم. اگر گرسنه ای تو را سیر کنم. اگر فقیر هستی، بی نیازت کنم. به هر حال اگر حاجتمندی حاضرم در برآورده شدن حاجت تو بکوشم. مرد شامی که رفتار کریمانه امام حسن علیه السلام را دید، شروع کرد به گریه کردن و از رفتاری که نسبت به حضرت داشت شرمنده شد و گفت:گواهی می دهم که تو خلیفه خدا روی زمین هستی.
- پ.ن:تشکر از استاد رائفی پور عزیز که نشون داد نیروی ارزشی انقلابی و اخلاقیست و برای ناموس دشمن هم حرمت نگه میداره.
فرم در حال بارگذاری ...